شعله های عشق
#شعله_های_عشق
#part_11
با لبخند رفتم پایین و نشستم روی یه صندلی با لبخند مصنوعی به جین خیره شدم
- معرفی نمیکنی عزیزم؟
بی حال در حالی که سعی داشت با لبخند مصنوعی باشه گفت
+ چرا .. بچه ها خودتونو معرفی کنین
دونه دونه شروع کردن من تو صندلی تکی نشسته بودم جین و بقیه تو یه کاناپه خیلی بزرگ نشسته بودن یکی که کنار جین بود گفت
: اسم من جونگ کوکه میتونی کوک صدام کنی
: اسم من نامجونه نامی صدام کن
: اسم من یونگی میتونی شوگا صدام کنی
: اسمه منم جیمینه جیمین صدام کن
: اسمه منم تهیونگه ته صدام میکنن
:اسم منم هوسوکه جیهوپ میتونی صدام کنی
اروم لب زدم جوری که بشنون
- خوشبختم، منم جسیکا هستم جسی صدام میکنن
جین سوالی نگام کرد چون نمیدونست جسی صدام میکنن عمو جک و خانوادش همیشه جسی صدام میزنن یکی بهم نگاه کرد فکر کنم اسمش جونگ کوک بود و پرسید
: جسی میگم، تو چند سالت بود با جین ازدواج کردی؟ جین زیاد راجب تو به ما نگفته اخه نمیشه که تا اومده الان باهات ازدواج کرده باشه ۱ روزه تازه اومده
- من؟ آم من ۱۴ سالم بود پدربزرگمون مارو به عقد هم درآورد!
یکم تعجب کردن... درسته تعجب! چون هیچ وقت تو این دروه زمونه یه بچه ۱۴ ساله رو به یه آدم ۲۰ ساله نمیدن! مگه مرض دارن؟ خب اره خانواده ما داشتن! جین به گوشیم پیام داد با صدای پیام به خودم اومدم و پیامشو خوندم
" برو یه تخمه ای چیزی بیار بعدم فیلم ترسناک خوب جدید پیدا کن بزار "
پیام دادم
" باشه"
پاشدم و رفتم سمته آشپز خونه از تو کابینت ها بزور یه تخمه پیدا کردم و تو کاسه ریختم میوه هم برداشتم و شستم و تو یه کاسه دیگه گذاشتم بعد بردم جلوشون سریع بعد رفتم چای ساز رو روشن کردم و یه نپتون توش انداختم تا به جوش بیاد رفتم گوگل و سرچ کردم " بهترین فیلم های ترسناک ۲۰۲۴" یه فیلم که پر طرفدار بود رو انتخاب کردم و گوشیمو به تلوزیون وصل کردم از تو آشپز خونه با صدایی که جین بشنوه گفتم
- من میخام فیلم بزارم؛ دسترسی تلوزیونو بده
اونم نگام کرد و کنترل رو گرفت دستش و دسترسی رو داد چایی رو ریختم برای ۸ نفر و رفتم خودم نشستم سره جام ، وسطای فیلم بود یهو یه جن بعده مدت ها اومد جلوی فیلم نتونستم خودمون کنترل کنمو جیغ زدم همه سعی داشتن نخندن... چجوری آنقدر واسشون عادی بود؟ نفسی کشیدم و یکم تخمه ریختم تو مشتم و شروع کردم خوردم بعد یهو گوشیم زنگ خورد با دیدن شماره کلارا نفسمو حبس کردم و رد دادم دوباره زنگ زد دیگه اعصابمو ریخت به هم ! اعصبانی پاشدم و گفتم
- ببخشید چند لحظه میرم میام
#part_11
با لبخند رفتم پایین و نشستم روی یه صندلی با لبخند مصنوعی به جین خیره شدم
- معرفی نمیکنی عزیزم؟
بی حال در حالی که سعی داشت با لبخند مصنوعی باشه گفت
+ چرا .. بچه ها خودتونو معرفی کنین
دونه دونه شروع کردن من تو صندلی تکی نشسته بودم جین و بقیه تو یه کاناپه خیلی بزرگ نشسته بودن یکی که کنار جین بود گفت
: اسم من جونگ کوکه میتونی کوک صدام کنی
: اسم من نامجونه نامی صدام کن
: اسم من یونگی میتونی شوگا صدام کنی
: اسمه منم جیمینه جیمین صدام کن
: اسمه منم تهیونگه ته صدام میکنن
:اسم منم هوسوکه جیهوپ میتونی صدام کنی
اروم لب زدم جوری که بشنون
- خوشبختم، منم جسیکا هستم جسی صدام میکنن
جین سوالی نگام کرد چون نمیدونست جسی صدام میکنن عمو جک و خانوادش همیشه جسی صدام میزنن یکی بهم نگاه کرد فکر کنم اسمش جونگ کوک بود و پرسید
: جسی میگم، تو چند سالت بود با جین ازدواج کردی؟ جین زیاد راجب تو به ما نگفته اخه نمیشه که تا اومده الان باهات ازدواج کرده باشه ۱ روزه تازه اومده
- من؟ آم من ۱۴ سالم بود پدربزرگمون مارو به عقد هم درآورد!
یکم تعجب کردن... درسته تعجب! چون هیچ وقت تو این دروه زمونه یه بچه ۱۴ ساله رو به یه آدم ۲۰ ساله نمیدن! مگه مرض دارن؟ خب اره خانواده ما داشتن! جین به گوشیم پیام داد با صدای پیام به خودم اومدم و پیامشو خوندم
" برو یه تخمه ای چیزی بیار بعدم فیلم ترسناک خوب جدید پیدا کن بزار "
پیام دادم
" باشه"
پاشدم و رفتم سمته آشپز خونه از تو کابینت ها بزور یه تخمه پیدا کردم و تو کاسه ریختم میوه هم برداشتم و شستم و تو یه کاسه دیگه گذاشتم بعد بردم جلوشون سریع بعد رفتم چای ساز رو روشن کردم و یه نپتون توش انداختم تا به جوش بیاد رفتم گوگل و سرچ کردم " بهترین فیلم های ترسناک ۲۰۲۴" یه فیلم که پر طرفدار بود رو انتخاب کردم و گوشیمو به تلوزیون وصل کردم از تو آشپز خونه با صدایی که جین بشنوه گفتم
- من میخام فیلم بزارم؛ دسترسی تلوزیونو بده
اونم نگام کرد و کنترل رو گرفت دستش و دسترسی رو داد چایی رو ریختم برای ۸ نفر و رفتم خودم نشستم سره جام ، وسطای فیلم بود یهو یه جن بعده مدت ها اومد جلوی فیلم نتونستم خودمون کنترل کنمو جیغ زدم همه سعی داشتن نخندن... چجوری آنقدر واسشون عادی بود؟ نفسی کشیدم و یکم تخمه ریختم تو مشتم و شروع کردم خوردم بعد یهو گوشیم زنگ خورد با دیدن شماره کلارا نفسمو حبس کردم و رد دادم دوباره زنگ زد دیگه اعصابمو ریخت به هم ! اعصبانی پاشدم و گفتم
- ببخشید چند لحظه میرم میام
۵۳۰
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.