آمد قوی سفید این بار بدون جفت عاشق
آمد قوی سفید این بار بدون جفت عاشق
رد پای تنهایی مانده روی برف سفید
آمد آهسته بدون هیچ شوقی از زندگی
امشب شب مرگش آمده روی برف سفید
قوی سفید
بدون جفت عاشقش
پای رفتن
و حال پرواز نداشت
آمد
نشست بر روی برف
چند گامی زد
که ردش بر سفیدی برف بماند
این رد خیلی حرفها دارد
از تنهایی
از خستگی
از بی خانمانی
از غریبی
میدانست اگر فرود بیاید چه میشود
ولی دیگر بدون عشقش
چه امیدی به زندگی
قوی سفید تنها
با صدای عو عوی سگ شکارچی
چشمان قشنگش را بست
ودر خیالش بال گشود
وهمراه عشقش دوباره
آسمان خیال انگیز را در نوردید
حتی فشار دندانهای سگ شکاری
هم دیگر نمیتواند او را آزار دهد
قوی سفید تنها......
رد پای تنهایی مانده روی برف سفید
آمد آهسته بدون هیچ شوقی از زندگی
امشب شب مرگش آمده روی برف سفید
قوی سفید
بدون جفت عاشقش
پای رفتن
و حال پرواز نداشت
آمد
نشست بر روی برف
چند گامی زد
که ردش بر سفیدی برف بماند
این رد خیلی حرفها دارد
از تنهایی
از خستگی
از بی خانمانی
از غریبی
میدانست اگر فرود بیاید چه میشود
ولی دیگر بدون عشقش
چه امیدی به زندگی
قوی سفید تنها
با صدای عو عوی سگ شکارچی
چشمان قشنگش را بست
ودر خیالش بال گشود
وهمراه عشقش دوباره
آسمان خیال انگیز را در نوردید
حتی فشار دندانهای سگ شکاری
هم دیگر نمیتواند او را آزار دهد
قوی سفید تنها......
- ۱.۸k
- ۲۳ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط