پارت ۲۸ (آخر)....
عشق ممنوعه....
کوک : دنبال تهیونگ دویدم ولی بهش ترسیدم و با ماشین رفت و منم با یه ماشین دیگه دنبالش وقتی رسیدیم اون زود رفت و منم پشتش جیمین رو زمین بود و صورتش خونی بود .
شوگا هم تفنگشو گرفته بود سمت جیمین و تهیونک هم صبرش داشت تموم میشد انقدر عجله کرد که حتی نتونستم یه تفنگی چیزی بردارم. (انگار چیپسه😂)
تهیونگ : باشه مهم نیست فقط بگو چی میخوای میدیم بهت فقط این بازیه تموم کن دو سال ادامه دادی بیا تمومش کنیم.
شوگا : من که از خدامه ، پس فقط مدارک اون شرکت تو آمریکا رو بدین و تمومش کنین .
تهکوک : چی؟ ولی آخه!
اون مدارک از همه ی زندگیمون مهم تر بود .
شوگا : تا ۵ میشمورم تصمیمتونو میگیرین و جای مدارکو میگین اگه دیر تر بگین یه تیر میزنم .
۱...............
تهیونگ : کوک چیکار کنیم؟
کوک : مدارک هر چقدر هم مهم باشه جیمین مهم تره .
۴..............و..
تهیونگ : وایسا ، وایسا .
شوگا : یه تیر به دست جیمین زد که جیمین با تموم جونی که داشت داد زد .
جیمین : کوک من که زندگیم جهنمه بزارین تموم بشه خواهش میکنم مدارکو ندین از اول هم نقشش همین بود .
تهیونگ : باشه باشه مدارکو میدیم .
شوگا : چجوری تضمین میکنیم آدرس درسته؟
کوک : ما تضمین نمیکنیم مافیا هیچوقت دروغ نمیگه .
شوگا : از کنارشون رد شدم و سریع رفتم به آدرس و....
کوک : جیمین! خوبی؟
جیمین : چرا به خاطر من مدارکو دادین؟ میدونین اون چه نقشه هوایی براتون کشیده ؟
تهیونگ : این چیزا مهم نیست .
بغلش کردم و بردمش تو ماشین .
کوک : نباید بخوابی جیمین ....
بیمارستان:
کوک : جیمین رو بردن اتاق عمل و ما منتظر موندیم بعد از یک ساعت دکتر اومد و گفت عمل خوب پیش رفته فقط یه مدت طولانی باید استراحت کنه.
دو هفته بعد :
جیمین : دیگه خالم خوب شد و با تهکوک رفتیم خونه .
جیمین : ولی اگه دوباره شوگا بیاد چی؟
کوک : همون شبی که رفت دنبال مدارک وقتی رسید عمارتش فهمید همه ی بادیگارداش کشته شدن و مدارک رو ازش گرفتیم اونم فرار کرد ایتالیا امکان ندارن برگرده به عنوان مافیا دیگه اعتباری نداره اینجا .
جیمین : یعنی میتونیم پیش هم باشیم؟
تهیونگ : چرا نتونیم!
جیمین : راستش من میخواستم بهتون تو این دو سال خبر بدم ولی هر چقدر تلاش کردم گیرم انداخت و .... واقعا دلم براتون تنگ شده بود .
تهیونگ : شاید عشق بین ما ممنوعه باشه ولی مهم نیست تا ابد تو این عشق ممنوعه میمونیم .
کوک : میدونی چقدر ضعیف شدیم وقتی فک کردیم تو مردی؟ دیگه از پیش ما جم نخور .
جیمین : هم دیگه رو بغل کردیم و تمام .
( بچه ها تو این فیکه اخراش داشتم احساس میکردم جیمین بچس با اینکه ۱۹ سالش اینا بود 🤦🏻♀️)
نظرتون رو بگید فیک خوبی بود یا نه؟ و اینکه از پیجم حمایت کنید ❤️💜❤️💜❤️👋🏻❤️👋🏻❤️👋🏻
کوک : دنبال تهیونگ دویدم ولی بهش ترسیدم و با ماشین رفت و منم با یه ماشین دیگه دنبالش وقتی رسیدیم اون زود رفت و منم پشتش جیمین رو زمین بود و صورتش خونی بود .
شوگا هم تفنگشو گرفته بود سمت جیمین و تهیونک هم صبرش داشت تموم میشد انقدر عجله کرد که حتی نتونستم یه تفنگی چیزی بردارم. (انگار چیپسه😂)
تهیونگ : باشه مهم نیست فقط بگو چی میخوای میدیم بهت فقط این بازیه تموم کن دو سال ادامه دادی بیا تمومش کنیم.
شوگا : من که از خدامه ، پس فقط مدارک اون شرکت تو آمریکا رو بدین و تمومش کنین .
تهکوک : چی؟ ولی آخه!
اون مدارک از همه ی زندگیمون مهم تر بود .
شوگا : تا ۵ میشمورم تصمیمتونو میگیرین و جای مدارکو میگین اگه دیر تر بگین یه تیر میزنم .
۱...............
تهیونگ : کوک چیکار کنیم؟
کوک : مدارک هر چقدر هم مهم باشه جیمین مهم تره .
۴..............و..
تهیونگ : وایسا ، وایسا .
شوگا : یه تیر به دست جیمین زد که جیمین با تموم جونی که داشت داد زد .
جیمین : کوک من که زندگیم جهنمه بزارین تموم بشه خواهش میکنم مدارکو ندین از اول هم نقشش همین بود .
تهیونگ : باشه باشه مدارکو میدیم .
شوگا : چجوری تضمین میکنیم آدرس درسته؟
کوک : ما تضمین نمیکنیم مافیا هیچوقت دروغ نمیگه .
شوگا : از کنارشون رد شدم و سریع رفتم به آدرس و....
کوک : جیمین! خوبی؟
جیمین : چرا به خاطر من مدارکو دادین؟ میدونین اون چه نقشه هوایی براتون کشیده ؟
تهیونگ : این چیزا مهم نیست .
بغلش کردم و بردمش تو ماشین .
کوک : نباید بخوابی جیمین ....
بیمارستان:
کوک : جیمین رو بردن اتاق عمل و ما منتظر موندیم بعد از یک ساعت دکتر اومد و گفت عمل خوب پیش رفته فقط یه مدت طولانی باید استراحت کنه.
دو هفته بعد :
جیمین : دیگه خالم خوب شد و با تهکوک رفتیم خونه .
جیمین : ولی اگه دوباره شوگا بیاد چی؟
کوک : همون شبی که رفت دنبال مدارک وقتی رسید عمارتش فهمید همه ی بادیگارداش کشته شدن و مدارک رو ازش گرفتیم اونم فرار کرد ایتالیا امکان ندارن برگرده به عنوان مافیا دیگه اعتباری نداره اینجا .
جیمین : یعنی میتونیم پیش هم باشیم؟
تهیونگ : چرا نتونیم!
جیمین : راستش من میخواستم بهتون تو این دو سال خبر بدم ولی هر چقدر تلاش کردم گیرم انداخت و .... واقعا دلم براتون تنگ شده بود .
تهیونگ : شاید عشق بین ما ممنوعه باشه ولی مهم نیست تا ابد تو این عشق ممنوعه میمونیم .
کوک : میدونی چقدر ضعیف شدیم وقتی فک کردیم تو مردی؟ دیگه از پیش ما جم نخور .
جیمین : هم دیگه رو بغل کردیم و تمام .
( بچه ها تو این فیکه اخراش داشتم احساس میکردم جیمین بچس با اینکه ۱۹ سالش اینا بود 🤦🏻♀️)
نظرتون رو بگید فیک خوبی بود یا نه؟ و اینکه از پیجم حمایت کنید ❤️💜❤️💜❤️👋🏻❤️👋🏻❤️👋🏻
۴.۹k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.