پارت ۲۶...
عشق ممنوعه.....
جونکوک : داشتم برگه ها رو میخوندم که چشمم خورد به جیمین و کبودی های روی گردنشو دیدم .
جونکوک : هوفف (یکم بلند)
جیمین: سرمو بلند کردم که دیدم کوک خیلی عصبیه یهو حواسم رفت به گردنم بلند شدم برم دستشویی که شوگا...
شوگا : کجا؟
جیمین : میرم دستمو بشورم.
شوگا : زود میای .
جیمین : دلم میخواست داد بزنم بگم به تو چه ولی کیف که نمیشد .
جیمین: باشه .
سوجی : خب منم برم اب بخورم .
... : سکوت......
تهیونگ : سوجی رفت بیرون حالا فقط ما سه تا بودیم .
تهیونگ : یا همین الان این بازی رو تموم میکنی یا بد میبینی شوگا.
شوگا : دقیقا چه کاری رو باید تموم کنم؟ آها آها اینکه دوست پسر دارم بهتون فشار اورده؟ یا اینکه جیمین دیگه شما رو نمیخواد؟
کوک : خودت هم میدونی جیمینو دوست نداری و فقط ازش استفاده میکنی!
شوگا : مهمه؟ اصلا دلم میخواد هر شب بکنمش (طعنه دار)
تهیونگ : تا خواستم پاشم در باز شد و جیمین و سوجی اومدن .
رفتیم رو مبل نشستیم و جیمین داشت مدارک رو میآورد ، اینکه ببینم برای اون کار میکنه عذابم میداد.
شوگا : جیمین نظرت چیه یکم عجله کنی؟
سوجی : چلاغه دیگه .
کوک : عجله ای هم نداریم حالا!
جیمین : چند تا برگه بود برداشتم رفتم که سوجی پاشو دراز کرد و افتادم رو پای کوک و قهوه ای که دستش بود ریخت روش.
جیمین : ب.بخشید ! الان خودم تمیزش میکنم .
شوگا: تلفنم زنگ زد و چند دقیقه رفتم پارکینگ و سوجی هم رفت اونور (نمیدونم کجا😂)
جیمین : دستمال برداشتم و لباسشو تمیز کردم ولی جاش موند.
نمیخواستم اینجوری بشه برات میشورمش!
کوک : نظرت چیه باهم بشوریمش ؟
جیمین : ها؟
کوک : انقدر اسکل نبودی جیمین !
جیمین : خب نمیدونم .
کوک : طرح رو گردنت ، خیلی قشنگیه ولی اگه صاحبش ما باشیم .
جیمین : این ، چیزه من...
تهیونگ : خودمون دیدیم نمیخواد حرف بزنی .
جیمین : چیو دیدین؟
تهیونگ : به نظرت شوگا چرا دیشب باهات همکاری کرد؟ چون ما رو دید . واقعا احمقی .
جیمین : خب چیز زیادی از دیشب یادم نیست .
کوک : اونقدری که تو خورده بودی یادت میمون عجیب بود .
جیمین : میگم چرا شما...
کوک : چرا حرفتو میخوری؟
جیمین : نمیدونم چجوری بگم.
تهیونگ : مثل آدم.
جیمین: چرا انقدر سرد حرف میزنید ؟
تهیونگ : ....
جونکوک : داشتم برگه ها رو میخوندم که چشمم خورد به جیمین و کبودی های روی گردنشو دیدم .
جونکوک : هوفف (یکم بلند)
جیمین: سرمو بلند کردم که دیدم کوک خیلی عصبیه یهو حواسم رفت به گردنم بلند شدم برم دستشویی که شوگا...
شوگا : کجا؟
جیمین : میرم دستمو بشورم.
شوگا : زود میای .
جیمین : دلم میخواست داد بزنم بگم به تو چه ولی کیف که نمیشد .
جیمین: باشه .
سوجی : خب منم برم اب بخورم .
... : سکوت......
تهیونگ : سوجی رفت بیرون حالا فقط ما سه تا بودیم .
تهیونگ : یا همین الان این بازی رو تموم میکنی یا بد میبینی شوگا.
شوگا : دقیقا چه کاری رو باید تموم کنم؟ آها آها اینکه دوست پسر دارم بهتون فشار اورده؟ یا اینکه جیمین دیگه شما رو نمیخواد؟
کوک : خودت هم میدونی جیمینو دوست نداری و فقط ازش استفاده میکنی!
شوگا : مهمه؟ اصلا دلم میخواد هر شب بکنمش (طعنه دار)
تهیونگ : تا خواستم پاشم در باز شد و جیمین و سوجی اومدن .
رفتیم رو مبل نشستیم و جیمین داشت مدارک رو میآورد ، اینکه ببینم برای اون کار میکنه عذابم میداد.
شوگا : جیمین نظرت چیه یکم عجله کنی؟
سوجی : چلاغه دیگه .
کوک : عجله ای هم نداریم حالا!
جیمین : چند تا برگه بود برداشتم رفتم که سوجی پاشو دراز کرد و افتادم رو پای کوک و قهوه ای که دستش بود ریخت روش.
جیمین : ب.بخشید ! الان خودم تمیزش میکنم .
شوگا: تلفنم زنگ زد و چند دقیقه رفتم پارکینگ و سوجی هم رفت اونور (نمیدونم کجا😂)
جیمین : دستمال برداشتم و لباسشو تمیز کردم ولی جاش موند.
نمیخواستم اینجوری بشه برات میشورمش!
کوک : نظرت چیه باهم بشوریمش ؟
جیمین : ها؟
کوک : انقدر اسکل نبودی جیمین !
جیمین : خب نمیدونم .
کوک : طرح رو گردنت ، خیلی قشنگیه ولی اگه صاحبش ما باشیم .
جیمین : این ، چیزه من...
تهیونگ : خودمون دیدیم نمیخواد حرف بزنی .
جیمین : چیو دیدین؟
تهیونگ : به نظرت شوگا چرا دیشب باهات همکاری کرد؟ چون ما رو دید . واقعا احمقی .
جیمین : خب چیز زیادی از دیشب یادم نیست .
کوک : اونقدری که تو خورده بودی یادت میمون عجیب بود .
جیمین : میگم چرا شما...
کوک : چرا حرفتو میخوری؟
جیمین : نمیدونم چجوری بگم.
تهیونگ : مثل آدم.
جیمین: چرا انقدر سرد حرف میزنید ؟
تهیونگ : ....
۳.۲k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.