تکپارتی¤
تکپارتی¤
که گارسون اومد
&چی میل دارین؟
+دوتا لیوان ویسکی ⁹⁰ درصد لطفا
&بله
گارسون که رفت هیونگ گفت
^یکمی زیاده روی نمی کنی؟
+هی ما اومدیم بار مست کنیم دیگه
از اون طرف یه آدم آشنا دیدم شبیه کوک بود ولی فک کنم توهم زدم
بعد اینکه حسابی مست کردیم هیون یه دختره رو برد تو اتاق منم وست میرقصیدم
می تونستم نگاه مردا رو رو خودم حس کنم ولی برام مهم نبود
که یهو یه مرد اومد از کمرم گرفت و گفت
_اومدی اینجا هرزگی کنی نه(عصبانی)
+هی مردک از من دور باش وگرنه شوهرمو میارم برات(مست)
_هه به شوهرت بگو بیاد بینم
+اون میکشتت بعد میندازتت جلوی سگاش (مست)
_بیا بریم خونه بهت نشون بدن(عصبانی)
+هی ولم کن(مست)
╭───── پرش زمانی خونه─────╮
ویو کوک
رسیدیم خونه هی میخواست از دستم آزاد بشه اما مگه من میذاشتم؟
با اون لباسش بدجوری تحریکم کرده بود بردمش
تو اتاق اما چون مست بود چیزی نمیفهمید
انداختمش رو تخت و ...... (با مغز منحرف خودتون)
ویو ا.ت
ساعت تقریبا ³:⁰⁰ نصف شب بود و من از درد خوابم نمیبرد
کوک فهمید و برایداستایل بغلم کرد و برد حموم
وان رو پر آب گرم کرد و منو گذاشت روی پاش
و زیر دلمو ماساژ میداد
بعد اومدیم بیرون رو تخت دراز کشیدیم که دم گوشم گفت
_بیبی دیگه بدون من بار نری ها(خسته و خمار)
+آخه تو از کجا دراومدی تو که نبودی منم رفتم(بی حال)
_شب بخیر
+شب بخیر ددی خشن من
𝕥𝕙𝕖 𝕖𝕟𝕕
اولین بارم بود فیک یا تکپارتی مینویسم خوب شده¿
که گارسون اومد
&چی میل دارین؟
+دوتا لیوان ویسکی ⁹⁰ درصد لطفا
&بله
گارسون که رفت هیونگ گفت
^یکمی زیاده روی نمی کنی؟
+هی ما اومدیم بار مست کنیم دیگه
از اون طرف یه آدم آشنا دیدم شبیه کوک بود ولی فک کنم توهم زدم
بعد اینکه حسابی مست کردیم هیون یه دختره رو برد تو اتاق منم وست میرقصیدم
می تونستم نگاه مردا رو رو خودم حس کنم ولی برام مهم نبود
که یهو یه مرد اومد از کمرم گرفت و گفت
_اومدی اینجا هرزگی کنی نه(عصبانی)
+هی مردک از من دور باش وگرنه شوهرمو میارم برات(مست)
_هه به شوهرت بگو بیاد بینم
+اون میکشتت بعد میندازتت جلوی سگاش (مست)
_بیا بریم خونه بهت نشون بدن(عصبانی)
+هی ولم کن(مست)
╭───── پرش زمانی خونه─────╮
ویو کوک
رسیدیم خونه هی میخواست از دستم آزاد بشه اما مگه من میذاشتم؟
با اون لباسش بدجوری تحریکم کرده بود بردمش
تو اتاق اما چون مست بود چیزی نمیفهمید
انداختمش رو تخت و ...... (با مغز منحرف خودتون)
ویو ا.ت
ساعت تقریبا ³:⁰⁰ نصف شب بود و من از درد خوابم نمیبرد
کوک فهمید و برایداستایل بغلم کرد و برد حموم
وان رو پر آب گرم کرد و منو گذاشت روی پاش
و زیر دلمو ماساژ میداد
بعد اومدیم بیرون رو تخت دراز کشیدیم که دم گوشم گفت
_بیبی دیگه بدون من بار نری ها(خسته و خمار)
+آخه تو از کجا دراومدی تو که نبودی منم رفتم(بی حال)
_شب بخیر
+شب بخیر ددی خشن من
𝕥𝕙𝕖 𝕖𝕟𝕕
اولین بارم بود فیک یا تکپارتی مینویسم خوب شده¿
۸.۳k
۰۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.