عشقدانشگاهی

#عشق_دانشگاهی

#پارت_۲

کوک ویو

سلام..من جئون جونگ‌کوک..۱۸ سالمه فردا اولین روز دانشگاهمه..زیاد حرف زدن رو دوس ندارم..همه بهم میگن خیلی سرد رفتار می‌کنی ولی من قلب خوشگلمو وقتی که ۳ سال پیش تو تصادف مامان و بابامو از دادم اونو هم از دست دادم..شامم رو خوردم و خوابیدم..صب پا شدم و رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم بیرون اومدم لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم ..لباس هام رو پوشیدم و یکی دو پاف از عطرم زدم..کیفمو برداشتم و رفتم دانشگاه..یکی دو نفر اومده بود منم رفتم و تو یه نیمکت(دو نفری) نشستم..کسی پیشم نبود و منم با دستبندم بازی می‌کردم.. که فک کنم خوابم برد

ا/ت ویو

صب با صدای آلارم پاشدم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و لباسامو پوشیدم..لباس راحتی...بعدش موهامو خشک کردم..لباس هامو عوض کردم و یه میکاب خیلی ساده کردم..بعد رفتم دانشگاه..خیلی از بچه ها اومده بودن کسی رو نمی‌شناختم...رفتم نشستم..یه پسر پیشم نشسته بود..عطر فوق العاده ای زده بود..بوش منو..عهه..چی می‌گم..ولی خیلی جذابه...از یه طرفم کیوته..خوابش برده و مثل خرگوشه(🐇🐰) کیووتچههه..

استاد اومد..بازوشو تکون دادم

کوک: ها..ها.چی شده

ا/ت(آروم) استاد اومد..

کوک: آممم باشه ممنون

ا/ت: ☺

کوک ویو

خوب شد که بیدارم کرد..وگرنه از اولین روز به فاخ می‌رفتم..

خب استاد اومد و درسشو داد و منم نوت برداری کردم و....

بعدش زنگ خورد و رفتم بوفه..و یه شیر موز خریدم

ا/ت ویو

بعد زنگ رفتم بوفه و دیدم اون‌ پسره داره به کیوت ترین حالت ممکن شیرموز می‌خوره..

کوک: اوه سلام..واقعا ممنونم به خاطر این که بیدارم کردی

ا/ت: خواهش میکنم..؟

کوک: کوک..جونگ کوک هستم..

ا/ت‌: خواهش می‌کنم جونگ کوک

کوک: تو؟

ا/ت: من پارک ا/ت هستم..

کوک: خوشبختم

ا/ت: منم...میدونستی؟

کوک: چیو

ا/ت:خیلی کیوتیی...شیرموز میقولی

کوک: لبخند خرگوشی

بعدش دانشگاه تموم شد و منم رفتم خونه..


کوک ویو

رفتم خونه..اون دختر خیلی خوشگل و کیوت بود..اولین روز دانشگاه یکیو پیدا کردم که حالمو خوب کنه..کاش فردا شمارشو بگیرم و بعضی وقتا باهم حرف بزنیم و بخندیم..

بمونید تو خماری..

شرایط پارت بعد.

لایک: ۱۵

کام: ۷
دیدگاه ها (۴)

مایلید دلم بسوزه پارت بعد رو هم بزارمم تو کامنت ها بگین

هوپیییی ۵۵۵ تایی شدیم

#عشق_دانشگاهی#پارت_۱اولش اینو بگم که من قبلا تو روبیکا این ف...

های گایزز

"سرنوشت "p,28..ویو کوک *.با این حرفم جیهوپ اومد بغلم کرد ......

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط