عشق دانشگاهی
#عشق_دانشگاهی
#پارت_۱
اولش اینو بگم که من قبلا تو روبیکا این فیک رو نوشتم ولی حالا میخام تغییرش بدم و فقط اسمش همونه🙂
__________________________
سلاام..من پارک ا/ت هستم...یه دختر ۱۸ ساله..فردا اولین روز دانشگاهمه و خیلی زوق و شوق دارم..قراره کلی کلاس برم..عاشق درسم..رشتهم هنر هس..میخام یه آرتیست(🙊) شم..یا یه کیپاپری چیزی..به موسیقی علاقه شدیدی دارم..طوری که وقتی درس میخونم درس رو تبدیل به موسیقی میکنم..
خب فک کنم زیاد حرف زدم..پس برم پیش مامانم..
ا/ت: مامانییی..
م:جانم..
ا/ت:کجایی
م:اینجام
ا/ت: اینجا کجاس آخه😣
م:آشپزخونه..
ا/ت..اوم..ناهار چی داریم
م: غذا
ا/ت: ای باباا..غذا چیه آخه😒
م:دوکبوکی
ا/ت: ها..اوکی..
(اینم بگم که الان شبه یعنی میخان شام بخورن)
م: وسایلاتو آماده کردی؟..کیف و این جور چیزا..صب نگی جورابام کجاس
ا/ت:مادر همشو گذاشتم دم دست
پدر: مطمئنی؟
ا/ت: آ..آره چطور؟
پ: ۲ دیقه پیش از کنار اتاقت رد شدم و جوربات هر کدوم یه طرف ولو بود..
م: ا/تت..درسته؟😐
ا/ت:چیز
م: دمپایی من کجاس؟
ا/ت: الفراار😱
زود رفتم اتاقم با سرعت نور وسایلامو جمع کردم که مامانم به دمپاییش که دستش بود اومد تو
ا/ت: دروغ گفتم..ایناهاش..همهشو آماده کردم
م: باشه😏
ا/ت:ووه😥
ا/ت: خب بریم پایین شام بخولیم..گشنمه
م: بچه بازی در نیار مثلا که ۱۸ سالته..دختر فردا میری دانشگااه
اینو میگف که دیدم بغض کرده
ا/ت: گریه میکنی؟
م: لعنتی تو کی انقد بزرگ شدی..هاا..
پ: حالا به روزی میاد داماد میبرتش
ا/ت: برو باباا...داماد کجا بود..من درس میخونم و نمیزارمهیچ پسری نزدیکم شه..
پ: راستی..یادم بنداز بهت چن تا تکنیک یاد بدم پسری چیزی مزاحم شد جوابشو بدی
ا/ت: اوهوم
م: هوووی...به بچه چی یاد میدی..الگوی نمونه
ا/ت: من بچه نیستم..
م: باشه..ولی نمیخام به پسری زور بگی..پسرا همشون یه 💩 هستن(ناراحت میشما..چون بیتیاس هم پسره)
پ: پس منم
م: عشقم منظورم تو نیستی
مامانم رفت و یه بوس کوچولو رو لب بابام گذاشت
ا/ت: خجالت بکشید..الگو های نمونه..وااای بر کافران..عذابی دردناک نصیبتون میشه..وای بر شما..واااای..وااای
پ: پس نگا نکن..عشقم بیا بریم اتاق😑
م: تو هم شورشو در نیار دیگه
ا/ت: من میرم شام بخورم..
رفتم پایین..شامم رو خوردم و رفتم بخوابم..ساعتمو به ۵ و نیم صب تنظیم کردم که بتونم دوش هم بگیرم..بعدش خوابیدم..
#پارت_۱
اولش اینو بگم که من قبلا تو روبیکا این فیک رو نوشتم ولی حالا میخام تغییرش بدم و فقط اسمش همونه🙂
__________________________
سلاام..من پارک ا/ت هستم...یه دختر ۱۸ ساله..فردا اولین روز دانشگاهمه و خیلی زوق و شوق دارم..قراره کلی کلاس برم..عاشق درسم..رشتهم هنر هس..میخام یه آرتیست(🙊) شم..یا یه کیپاپری چیزی..به موسیقی علاقه شدیدی دارم..طوری که وقتی درس میخونم درس رو تبدیل به موسیقی میکنم..
خب فک کنم زیاد حرف زدم..پس برم پیش مامانم..
ا/ت: مامانییی..
م:جانم..
ا/ت:کجایی
م:اینجام
ا/ت: اینجا کجاس آخه😣
م:آشپزخونه..
ا/ت..اوم..ناهار چی داریم
م: غذا
ا/ت: ای باباا..غذا چیه آخه😒
م:دوکبوکی
ا/ت: ها..اوکی..
(اینم بگم که الان شبه یعنی میخان شام بخورن)
م: وسایلاتو آماده کردی؟..کیف و این جور چیزا..صب نگی جورابام کجاس
ا/ت:مادر همشو گذاشتم دم دست
پدر: مطمئنی؟
ا/ت: آ..آره چطور؟
پ: ۲ دیقه پیش از کنار اتاقت رد شدم و جوربات هر کدوم یه طرف ولو بود..
م: ا/تت..درسته؟😐
ا/ت:چیز
م: دمپایی من کجاس؟
ا/ت: الفراار😱
زود رفتم اتاقم با سرعت نور وسایلامو جمع کردم که مامانم به دمپاییش که دستش بود اومد تو
ا/ت: دروغ گفتم..ایناهاش..همهشو آماده کردم
م: باشه😏
ا/ت:ووه😥
ا/ت: خب بریم پایین شام بخولیم..گشنمه
م: بچه بازی در نیار مثلا که ۱۸ سالته..دختر فردا میری دانشگااه
اینو میگف که دیدم بغض کرده
ا/ت: گریه میکنی؟
م: لعنتی تو کی انقد بزرگ شدی..هاا..
پ: حالا به روزی میاد داماد میبرتش
ا/ت: برو باباا...داماد کجا بود..من درس میخونم و نمیزارمهیچ پسری نزدیکم شه..
پ: راستی..یادم بنداز بهت چن تا تکنیک یاد بدم پسری چیزی مزاحم شد جوابشو بدی
ا/ت: اوهوم
م: هوووی...به بچه چی یاد میدی..الگوی نمونه
ا/ت: من بچه نیستم..
م: باشه..ولی نمیخام به پسری زور بگی..پسرا همشون یه 💩 هستن(ناراحت میشما..چون بیتیاس هم پسره)
پ: پس منم
م: عشقم منظورم تو نیستی
مامانم رفت و یه بوس کوچولو رو لب بابام گذاشت
ا/ت: خجالت بکشید..الگو های نمونه..وااای بر کافران..عذابی دردناک نصیبتون میشه..وای بر شما..واااای..وااای
پ: پس نگا نکن..عشقم بیا بریم اتاق😑
م: تو هم شورشو در نیار دیگه
ا/ت: من میرم شام بخورم..
رفتم پایین..شامم رو خوردم و رفتم بخوابم..ساعتمو به ۵ و نیم صب تنظیم کردم که بتونم دوش هم بگیرم..بعدش خوابیدم..
۹.۵k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.