بازساعتبهرسیدبازدلتنگیهایتبسمخیالیآغازشد

#باز_ساعت_به.00:00_رسید_باز_دلتنگیهای_تبسم_خیالی_آغاز_شد....
....
در قلب من خسته بجز تو احدی نیست 
هر کس که بیاید به قیاست عددی نیست 

گفتی به من ساده اگر پیش بیایی 
هرگز به تو و سینه ی تو دست ردی نیست 

من آمدم از راه و نشانی که تو دادی 
دیدم که به دستان تو اصلا سندی نیست 

آن لحظه گرفتار ترحم شده بودی 
بر من ....و دل من که سزاوار بدی نیست 

از دست خودم شاکی و در بند غرورم 
هر چند که این خرد شدنها ابدی نیست 

گفتی که بیا دور بمانیم از این پس 
دیدم به خدا فکر تو هم فکر بدی نیست 

وقتی که فراموش شده خاطره هامان 
از هرچه که بین من و تو بوده ردی نیست 

بهتر که همان دور بمانیم چرا که 
از سوی تو دیگر نفسی ...یا مددی نیست....
دیدگاه ها (۲)

#میدانم_که_میدانی_چرا.......یاد تو زیباست،میدانم که میدانی چ...

#تلخی_گریه_ی_مردانه_شدن_را_بلدی؟....بدهم تکیه به تو شانه شدن...

#اولین_گریه_مرد_است_دلم_میگیرد....چمدان دست و مسافر شدنم اجب...

مستقل ترین زن جهان هم که باشی،وقت هایی هستکه دلت پر میزند بر...

پارت ۸آنچه گذشت :هر کاری میکردم گریه هام بند نمیومد که یهو.....

Dark Blood p۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط