عشق حاضر جواب من p98

سنا - خوش اومدید ...‬
‫منو و لیسا رو بغل کرد و با کلی انرژی ازمون استقبال کرد ...‬
‫دعوتمون کرد به پذیرایی ... روی مبل راحتی نشستیم همونجور که به طرفه اشپزخونه میرفت‬ ‫جیمین گفت:‬
‫- تهیونگ نیست؟‬
‫سنا- نه ولی الآنا پیداش میشه! راستی کی اومدید بوسان چرا خبر ندادید بیایم استقبالتون؟‬
‫لیسا- بیخیال دختر مگه از کجا اومدیم؟ بیا بشین انقدر چرخ نزن!‬
‫سنا خندیدو گفت:‬
‫- الآن میام میخوام براتون شربت درست کنم ...‬
‫لیسا- دستت درد نکنه ...‬
سنا برامون شربت اوورد ... یکم که گذشت صدای باز شدن در هممونو متعجب کرد ...‬
‫جیمین از همه زود تر به طرفه پسری که وارد خونه شد رفتو بغلش کرد!‬
‫- چطوری
تهیونگ‫ - جیمین کی اومدی؟خوبی؟
‫- خوبم!‬
‫به ترتیب بلند شدیم ... تهیونگ از دیدنمون خیلی خوشحال شد کلی بهمون خوش امد گویی گفت!‬
‫دوباره هممون دور هم نشستیم بعد از یکم حرفای الکی پلکی جیمین شروع کرد اصل مطلبو‬ ‫انداخت وسط!‬
‫هممون به دهن جیمین زل زدیم ...‬
‫- تهیونگ میخوام یه موضوعی رو بهت بگم!‬
‫تهیونگ لبخند زد و گفت:‬
‫- بگو هیونگ
‫- در مورده داهیونه
دیدگاه ها (۱)

عشق حاضر جواب من p99

عشق حاضر جواب من p100

عشق حاضر جواب منp97

عشق حاضر جواب منp96

پارت ۳۳ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط