پارت

#پارت_22
آقای مافیا ♟🎲

صدای خانم سالاری شنیدم


که داشت به مدیر آموزشگاه التماس میکرد که سینا از کلاس بره بیرون
وقتی دید التماساش تاثیر نداره برگشت داخل کلاس

وقتی خانم سالاری رفت به سمت آقای مدیر حرکت کردم  و وقتی بهشون رسیدم گفتم:

+ سلام آقای مدیر میشه یه دقیقه وقتتون و بگیرم

_ بله آقای دهقان بفرمایید

با هم وارد دفترش شدیم و یه کارت جلوش پرت کردم و گفتم:

+ پول کلاس های خصوصیتون چقدر بود؟

_ شش تومان

+  سه برابر قیمتی که گفتین بهتون میدم و در عوضش باید از فردا کلاس خصوصی داشته باشم اونم توی خونم

_ آقای دهقان یه دقیقه گوش کنید
من برای شما کلاس خصوصی جور میکنم
ولی معلم خوووب....

+ من میخوام خانم آفاق سالاری معلمم باشن

_ ولی ایشون اونقدر حرفه ای نیستن

+ اینش دیگه به خودم مربوطه شما دخالت نکنین

میدونست که حریفم نمیشه پس چیزی نگفت

بعد از گرفتن پول با یه معلم دیگه به سمت کلاس
راه افتادیم
آقای موسوی به سمت دانش آموزا برگشت و گفت:

+ سلام بچه ها.... متاسفانه خانم سالاری از الان
دیگه معلم شما نیستن بجاش خانم محمدی معلم شماست

همینجور که داشتم قیافه خوشحال و متعجب
آفاق رو دید میزدم سینا با عصبانیت گفت:

_ آقای مدیر من اعتراض دارم

+ هیچ حرفی قبول نیست
خانم سالاری بفرمایید بیرون شما از فردا هروز
ساعت چهار خونه آقای دهقان کلاس خصوصی دارین

قیافش خیلی خنده دار بود و به زور داشتم خندم و جمع میکردم
#رمان#حمایت#کیپاپ#کیدراما#روبیکا
دیدگاه ها (۰)

#پارت_23آقای مافیا ♟🎲فرداساعت سه بود ناهارمو که خوردم و بعد ...

#پارت_24آقای مافیا ♟🎲به ساعت خیره شدم ساعت چار بود به سمت ا...

خبرررر🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺خبررررر📌📌📌📌📌📌📌📌فالوووومون کن📎📎📎📎📎 بکم بگیر🌊🌊🌊🌊...

#پارت_21آقای مافیا ♟🎲و از کلاس بیرون زدم و مستقیم  پیش آقای ...

پارت اول:هه رین: اوف بازم یه صبح لعنتی دیگه بازم تنفر خانواد...

دوست پسر مافیایی

ملکه قلبم پارت۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط