پارت۲۱...من مال توعم
_:لباس باز نپوش
+:نمیخوام
_:ی بار دیگه تکرار کنم بد میشه*جدی،عصبی*
+:یااا..هوفف باش
_:افرین حالا بدو
ویوجیمین:
ات رفت اتاق خودش منم رفتم اماده شم..بعد ۲۰ دیقه اماده شدم و رفتم پایین نشستم رو مبل و یکم با گوشی ور رفتم که بعد چند لحظه صدای اتو شنیدم
+:خب منم اماده شدم..بریم؟
_:مگه صد بار نگفتم لباس باز نپوش؟*عصبی*
+:بسته ترین لباسمو پوشیدم
_:عجب..پس بزار برم کمدتو اتیش بزنم.. انگار لباساش به درد نمیخورن*داد،عصبی*
جینا:وای ارباب چیشده خوبید؟
+:تو اینجا چیکار میکنی؟گورتو گم کن*داد*
جینا:ببینم از کی باید بهت حساب پسبدم هان؟عوضی مگه تو همون هرزه نیستی که به ارباب خیانت کرد؟
+:حرف دهنتو بفهم*عربده،عصبی*
_:ات بسه بیا بریم
جینا:چیشد ارباب...مگه من عشق شما نبودم؟مگه فقط منو دوست نداشتین؟چیه این دختره رو دوست دارین؟
_:من هیچوقت تورو دوست نداشتم اینو بفهم..من با کسی که باعث عذاب ات شده رابطه برقرار نمیکنم...گورتو تا وقتی بیام از این عمارت گم کن*عربده.
جینا:که گم کنم؟...من هرروز خدا وقتی خون خواستی دادم...حتا... حتا باهم رابطم داشتیم چطور میخوای ولم کنی هان؟اینو چرا بهم ترجیح میدی؟من روز به روز بیشتر عاشقت میشم ولی این
*جیمین ی سیلی زد به صورت جینا*
_:خفه شو*عربده،عصبی*
+:..ا.ین...چ..ی..م..یگه..ج..ی..می..ن
_:ات
+:.م..ن....
ویوات:
نفس ات گرفت..رنگش پرید و بیحال شد...جیمین سریع بغلش کرد و برد بیرون..سوار ماشین شد و شیشه رو داد پایین تا به ات هوا بخوره...بعد چند دیقه حال ات یکم بهتر شد
_:ات بهتری خوب شدی ببینمت*نگران*
+:ازت متنفرم پارک جیمین..این چه دوست داشتنیه که توش خیانت میکنی؟*گریه،عصبی*
_:اون ی اتفاق بود...من اون فیلمو باور کردم...برای همین خیانت کردم...ولی..پشیمونم...متاسفم
+:متاسف بودن چیزیو درست نمیکنه...اگه تو هر وقت خواستی خیانت میکنی من چرا نکنم
_:خفه
+:چه خفه ای؟هان چه..
_:میخوای خیانت کنی؟اوکی...بهتر از هرکسی تو میدونی عاقبت خیانت به من چیه پس اگه میخوای دوباره برگردم به حالت چند ماه پیش...برو
+:هوفففففف...بیشور قهرم اصلا*بغض*
_:باش*خنده*
+:گگگگ
_:خب رسیدیم...پیاده شو
+:بار؟
_:چیه تا حالا نیومدی؟
+:نه
_:*خنده*...پس اولشو بامن تجربه میکنی
+:باتو قهرم گمشو
_:نگام کن
+:...
_:گفتم نگام کن....ببخشید
+:من از دست تو چه خاکی سرم کنم مسترجیمین؟
_:نمیدونم...به نظرت بجای این کار بهتر نیست بریم خوش بگزرونیم؟
+:توکه خوشت نمیاد من با لباس باز برم تو جمعیت چطور الان خودت میگی؟
_:تا وقتی من هستم کسی جرعت نداره نگات کنه بیا بریم
+:باشه...بریم
گیلیگییییی
_:لباس باز نپوش
+:نمیخوام
_:ی بار دیگه تکرار کنم بد میشه*جدی،عصبی*
+:یااا..هوفف باش
_:افرین حالا بدو
ویوجیمین:
ات رفت اتاق خودش منم رفتم اماده شم..بعد ۲۰ دیقه اماده شدم و رفتم پایین نشستم رو مبل و یکم با گوشی ور رفتم که بعد چند لحظه صدای اتو شنیدم
+:خب منم اماده شدم..بریم؟
_:مگه صد بار نگفتم لباس باز نپوش؟*عصبی*
+:بسته ترین لباسمو پوشیدم
_:عجب..پس بزار برم کمدتو اتیش بزنم.. انگار لباساش به درد نمیخورن*داد،عصبی*
جینا:وای ارباب چیشده خوبید؟
+:تو اینجا چیکار میکنی؟گورتو گم کن*داد*
جینا:ببینم از کی باید بهت حساب پسبدم هان؟عوضی مگه تو همون هرزه نیستی که به ارباب خیانت کرد؟
+:حرف دهنتو بفهم*عربده،عصبی*
_:ات بسه بیا بریم
جینا:چیشد ارباب...مگه من عشق شما نبودم؟مگه فقط منو دوست نداشتین؟چیه این دختره رو دوست دارین؟
_:من هیچوقت تورو دوست نداشتم اینو بفهم..من با کسی که باعث عذاب ات شده رابطه برقرار نمیکنم...گورتو تا وقتی بیام از این عمارت گم کن*عربده.
جینا:که گم کنم؟...من هرروز خدا وقتی خون خواستی دادم...حتا... حتا باهم رابطم داشتیم چطور میخوای ولم کنی هان؟اینو چرا بهم ترجیح میدی؟من روز به روز بیشتر عاشقت میشم ولی این
*جیمین ی سیلی زد به صورت جینا*
_:خفه شو*عربده،عصبی*
+:..ا.ین...چ..ی..م..یگه..ج..ی..می..ن
_:ات
+:.م..ن....
ویوات:
نفس ات گرفت..رنگش پرید و بیحال شد...جیمین سریع بغلش کرد و برد بیرون..سوار ماشین شد و شیشه رو داد پایین تا به ات هوا بخوره...بعد چند دیقه حال ات یکم بهتر شد
_:ات بهتری خوب شدی ببینمت*نگران*
+:ازت متنفرم پارک جیمین..این چه دوست داشتنیه که توش خیانت میکنی؟*گریه،عصبی*
_:اون ی اتفاق بود...من اون فیلمو باور کردم...برای همین خیانت کردم...ولی..پشیمونم...متاسفم
+:متاسف بودن چیزیو درست نمیکنه...اگه تو هر وقت خواستی خیانت میکنی من چرا نکنم
_:خفه
+:چه خفه ای؟هان چه..
_:میخوای خیانت کنی؟اوکی...بهتر از هرکسی تو میدونی عاقبت خیانت به من چیه پس اگه میخوای دوباره برگردم به حالت چند ماه پیش...برو
+:هوفففففف...بیشور قهرم اصلا*بغض*
_:باش*خنده*
+:گگگگ
_:خب رسیدیم...پیاده شو
+:بار؟
_:چیه تا حالا نیومدی؟
+:نه
_:*خنده*...پس اولشو بامن تجربه میکنی
+:باتو قهرم گمشو
_:نگام کن
+:...
_:گفتم نگام کن....ببخشید
+:من از دست تو چه خاکی سرم کنم مسترجیمین؟
_:نمیدونم...به نظرت بجای این کار بهتر نیست بریم خوش بگزرونیم؟
+:توکه خوشت نمیاد من با لباس باز برم تو جمعیت چطور الان خودت میگی؟
_:تا وقتی من هستم کسی جرعت نداره نگات کنه بیا بریم
+:باشه...بریم
گیلیگییییی
۲۲.۲k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.