جانی که زده دل به تو پیوند ، به چند است
جانی که زده دل به تو پیوند ، به چند است
یک چشم که دل را بکند بند به چند است ؟
در دامنه ی عشق تو در فکر صعودم
آن قامت رعنای دماوند به چند است ؟
صبرم شده لبریز شرابی به لبم ریز
جام از لب شیرین تو ای قند به چند است ؟
هر شب من و دل در تب و تابیم ، که قدرِ
این سینه ی سوزانِ چو اسپند به چند است ؟
سردم شده کوتاه کن این فاصله ها را
آغوش پر از مهر تو دلبند به چند است ؟
برگرد و فراموش کن این کینه و اندوه
آن کس که ببخشد به تو لبخند ، به چند است ؟
فرهاد نگاه تو شروعی ست دوباره
شیرین تو ام جان تو سوگند به چند است ؟
#فرزانه_سیفی
یک چشم که دل را بکند بند به چند است ؟
در دامنه ی عشق تو در فکر صعودم
آن قامت رعنای دماوند به چند است ؟
صبرم شده لبریز شرابی به لبم ریز
جام از لب شیرین تو ای قند به چند است ؟
هر شب من و دل در تب و تابیم ، که قدرِ
این سینه ی سوزانِ چو اسپند به چند است ؟
سردم شده کوتاه کن این فاصله ها را
آغوش پر از مهر تو دلبند به چند است ؟
برگرد و فراموش کن این کینه و اندوه
آن کس که ببخشد به تو لبخند ، به چند است ؟
فرهاد نگاه تو شروعی ست دوباره
شیرین تو ام جان تو سوگند به چند است ؟
#فرزانه_سیفی
۱.۶k
۰۸ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.