فیک کوکی
فیک کوکی
پارت 5
گودال سیاه
از زبون لیا (خدمتکار کوک)
چند ساعت بود که ریس داشت همه خدمتکار هارو یه جا جمع کرده بود برای همه یه سال مرخصی با حقوق رد میکرد چشم همشون شده بود قد توپ بسکتبال و مثل خورشید میدرخشید ولی من ته دلم ناراحت بودم از اینکه قراره این عمارتو ترک کنم درسته زیادم واسم قشنگ نبود اما این عمارت یه چیز دیگه بود برا من تقریبا همه خدمتکارا رفتن و من و سولی مونده بودیم من خدمتکار شخصی ریس بودم و سولی کمک دستم و همین طور پرستار عمارت بوددر واقع موقعه هایی که کسی زخمی میشد کمک میکرد در کل زیاد باهم حرف نمیزدیم یعنی سولی خیلی سرد بود و کسی باهاش هم صحبت نمیشد
هایده( دستیار کوک)
هایده: سولی بیا تصویه زود باش دختر
سولی: صبر کن کوه که نمیخوای جابه جا کنی
هایده؛: کم زر زر کن بیا جلو ببینم
سولی: چیی گفتی احمق
بقیه اشو حتما میزارم الان دارم شام میخورم معذرت😁😂
پارت 5
گودال سیاه
از زبون لیا (خدمتکار کوک)
چند ساعت بود که ریس داشت همه خدمتکار هارو یه جا جمع کرده بود برای همه یه سال مرخصی با حقوق رد میکرد چشم همشون شده بود قد توپ بسکتبال و مثل خورشید میدرخشید ولی من ته دلم ناراحت بودم از اینکه قراره این عمارتو ترک کنم درسته زیادم واسم قشنگ نبود اما این عمارت یه چیز دیگه بود برا من تقریبا همه خدمتکارا رفتن و من و سولی مونده بودیم من خدمتکار شخصی ریس بودم و سولی کمک دستم و همین طور پرستار عمارت بوددر واقع موقعه هایی که کسی زخمی میشد کمک میکرد در کل زیاد باهم حرف نمیزدیم یعنی سولی خیلی سرد بود و کسی باهاش هم صحبت نمیشد
هایده( دستیار کوک)
هایده: سولی بیا تصویه زود باش دختر
سولی: صبر کن کوه که نمیخوای جابه جا کنی
هایده؛: کم زر زر کن بیا جلو ببینم
سولی: چیی گفتی احمق
بقیه اشو حتما میزارم الان دارم شام میخورم معذرت😁😂
۴.۹k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.