P
P2🍯
جیمین«وقتی دیدم لارا خوابش برد آروم از بغلم درش آوردم و از تخت اومدم پایین و پتو رو روش کشیدم و لپشو بوسیدم و رفتم بیرون تو حیاط نشستم رو صندلی و زدم زیر گریه اخه من چرا اینقدر بدختم که با اینکه هنوز هشت شالم از شروع زندگیمون نگذشته قراره عشقمو از دست بدم من هیچی من به درک لارا نابود میشه الهی بمیرم برای بچم اخه مگه اون چند سالشه هنوز شیش سالشم نشده یه ماه دیگه قراره شیش سالش بشه حتی با فکر کردن به اینکه چطوری قراره اشکاش ار چشمای خوشگلش سر بخورن دیوونه میشم اینقدر مونده بودم تو حیاط که اصلا متوجه گذز زمان نشدم حتما تا الان لارا بیدار شده وقتی ببینه من نیستم حتما میترسه به خاطر همین بلند شدم اشکامو پاک کردم و رفتم تو اتاق پیشش که دیدم تازه بیدار شده و داره ویندوزش بالا میاد
-دخترکم
&بابایی کجا بودین
-عزیزم رفته بودم بیرون هوا بخورم
&اهان
-خوب خوشگلم خوب خوابیدی
&اره
-گشنته؟
&اره خیلی
-باشه بیا بغلم بریم بیرون یه چیزی بخوریم
&باشه
-{میره نزدیکش و با یه دست بلدنش میکنه و میرن بیرون} دختر بابایی چی میخوره؟
&نیمدونم
-عه چرا
& زیاد حال انتخاب غذا ندارم هر چی باشه میخورم دیگه
-چرا حوصله نداری دخترم؟
&به خاطر حال مامان
-لارا جان اگه تو اینطوری ناراحت باشی پس مامان حالش چطوری میشه ؟
&میدونم اما خوب من واقعا خیلی ناراحتم
-میدونم عزیزم درکت میکنم
ادامه دارد...
جیمین«وقتی دیدم لارا خوابش برد آروم از بغلم درش آوردم و از تخت اومدم پایین و پتو رو روش کشیدم و لپشو بوسیدم و رفتم بیرون تو حیاط نشستم رو صندلی و زدم زیر گریه اخه من چرا اینقدر بدختم که با اینکه هنوز هشت شالم از شروع زندگیمون نگذشته قراره عشقمو از دست بدم من هیچی من به درک لارا نابود میشه الهی بمیرم برای بچم اخه مگه اون چند سالشه هنوز شیش سالشم نشده یه ماه دیگه قراره شیش سالش بشه حتی با فکر کردن به اینکه چطوری قراره اشکاش ار چشمای خوشگلش سر بخورن دیوونه میشم اینقدر مونده بودم تو حیاط که اصلا متوجه گذز زمان نشدم حتما تا الان لارا بیدار شده وقتی ببینه من نیستم حتما میترسه به خاطر همین بلند شدم اشکامو پاک کردم و رفتم تو اتاق پیشش که دیدم تازه بیدار شده و داره ویندوزش بالا میاد
-دخترکم
&بابایی کجا بودین
-عزیزم رفته بودم بیرون هوا بخورم
&اهان
-خوب خوشگلم خوب خوابیدی
&اره
-گشنته؟
&اره خیلی
-باشه بیا بغلم بریم بیرون یه چیزی بخوریم
&باشه
-{میره نزدیکش و با یه دست بلدنش میکنه و میرن بیرون} دختر بابایی چی میخوره؟
&نیمدونم
-عه چرا
& زیاد حال انتخاب غذا ندارم هر چی باشه میخورم دیگه
-چرا حوصله نداری دخترم؟
&به خاطر حال مامان
-لارا جان اگه تو اینطوری ناراحت باشی پس مامان حالش چطوری میشه ؟
&میدونم اما خوب من واقعا خیلی ناراحتم
-میدونم عزیزم درکت میکنم
ادامه دارد...
- ۲.۹k
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط