همهی ما آدمها روزی به خودمان آمدیم و دیدیم قلبمان لرزید

همه‌ی ما آدم‌ها روزی به خودمان آمدیم و دیدیم قلبمان لرزیده! قلبمان را از جایش کندیم و دو دستی تقدیم کسی کردیم که به قولی عاشقش شده بودیم...
همه‌ی ما، حداقل یک بار در آغوش کسی کز کردیم که پناه بی کسی‌هایمان بود
جرئت کردیم کنارش خودمان باشیم...
نقش چشم‌هایش، مسبب بی‌خوابی های شبانه‌مان و حرف‌هایش، آویزه‌ی گوشمان بود...
خدا میدانست گریه کردن از روی شوق داشتنش چه لذتی داشت...!
همه‌ی ما دیوانگی‌ کردن را در کنار عاشقی تجربه کرده‌ایم
و شاید برای دیدن و بوسیدنش، روزها را شمرده باشیم و لحظه شماری میکردیم...
تمام آدم های روی زمین، روزی در گوش هم زمزمه کرده بودند هرگز یکدیگر را ترک نخواهند کرد و باهم عهد بسته بودند دلشان تا ابد الدهر گیر هم بماند...
این ها مهم نیست!
چه ماندند، چه رفتند، چه عهد شکستند یا پا روی قلب هم گذاشتند مهم نیست!
میخواهم بگویم هیچ آدمی از همان اول تنها، سرد و گوشه گیر نبوده.
آدم های تنها، همان عاشق های دیروزی هستند که با دستان خودمان، آن ها را میسازیم...
عاشق، وابسته و بعد ترکشان میکنیم...!
میخواهم بگویم هر آدمی که حالا،
در خلوت خودش، جای خالی کسی را بغل کرده و به نقطه‌ای نامعلوم خیره شده و لبخندی تلخ، کنج لب‌هایش است، روزی خوشبخت ترین آدم روزی زمین بوده...!

#نگارقاسمی
دیدگاه ها (۲)

من از همون اولم میدونستم تو اومدی که بری؛میدونستم آدمایی که ...

متعهد بودن؛چیزی نیست که همزمان با اسمی که توی شناسنامه ات می...

جز تو یاری نگرفتیمو نخواهیم گرفتبر همان عهد که بودیمبر آنیم ...

تو بگو حسودی ولی من اسمشو میذارم ترس...من میترسم!وقتی کسی نز...

هر آدمی برای خودش قصه ای دارد !آدم ها کم هستند به مثنوی ِ هف...

تکپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط