با الارم گوشیم از خواب بیدار شدم یه روز سخت دیگه
با الارم گوشیم از خواب بیدار شدم یه روز سخت دیگه
صورتمو شستم یه صبحانه مفصل برای خودم اماده کردم
داشتم میخوردم که چشمم خورد به ساعت
ا.ت:ایی یه ربع 9 باید زود تر برم وگرنه رئیس خفم میکنه
اماده شدمو کیفمو برداشتم از خونه زدم بزون منتظر اتوبوس بودم بعد چند مین اتوبوس اومد سوار شدم و یه گوشه نشیتم
خب بزارین خودمو معرفی کنم
من ا.ت هستم هوآنگ ا.ت رشته کامپیوتری از بوسان تو درسم عالی بودم و حکری رو هم از بر بودم و رئیس شرکتم اینو میدونست و چند بار بهم رشوه داد تا شرکت رقیبو ورشکسته کنیم من توی یه شرکت ارایشی بهداشتی به عنوان یک تبلیغگرِ پشت کامپیوتر کار میکنم و راضیم یه دایی تو بوسان دارم گه گاهی بهش سر میزنم
بلاخره رسیدم به ایستگاهی که نزدیک شرکت بود
بقیه راهو پیاده رفتم به همکارام سلام دادم با چشام دنبال لیم گشتم
اوفف باز این خودشو سرگرم حرف کرد
رفتم پیشش
ا.ت:سلام نابغه
لیم:ا.ت تویی؟سلام
ا.ت:چه خبره مگه نباید الان سر کارت باشی؟
لیم: الان میرم
ا.ت:خوبه شروع کنیم بعدا یه قهوه میزنیم تو کافه اوکی؟
لیم:اوکی
رفتم رو صندلیم نشستم انگشتای جادوییمو به کار انداختم تمام محصولات امروزو تبلیغ کردم
پرش زمانی*
تبلیغات تموم شد بلند شدم رفتم طرف لیم
ا.ت:بسه دیگه بریم یه قهوه بزنیم؟
لیم:اوم
بلند شدو باهم رفتیم تو کافه دوتا قهوه سفارش دادیمو نشستیم رو میز با چشما دنبال جنیو میگرفت
ا.ت:هنوز اعتراف نکردی؟
لیم:میترسم
ا.ت:از چی میترسی
لیم:از این که ردم کنه
ا.ت:نه بابا ردت نمیکنه مگه تو چی کم داری
لیم:نمیدونم مطمئن نیستم
ا.ت:عام بیخیال
چشم به جنی خورد که داشت با عصبانیم و سینیه قهوه به سمت میز ما میومد
بایه ملایمت لیوان لیم رو گراشت جلوشو گفت نوش جان
به من که رسید لیوانو جوری رو میز گذاشت که نصفش ریخت رو میز حتی چشمای لیم از حدقه زد بیرو
جنی رفت
ا.ت:پسر اون روت کراش داره
لیم:نه بابا
ا.ت:ندیدی چجوری رفتار کرد
لیم:نه حتما از دستش لیز خورد
ا.ت:من مطمئنم حرصی شده
لیم یه پوز خند زد
قهوه هامونو خوردیمو پاشدیم سر کارمون
داشتم تبلیغ میکردم که سایه یکی افتا رو کامپیوترم سرمو بالا کردم
عه این که رئیسه از جام پاشدم تعظیم کردم
ا.ت:قربان کاری داشتین؟
رئیس:خسته نباشی
ا.ت:ممنون
رئیس:منشی امروز مرخصی گرفته چنذ تا پرونده مونده تا چک بشه تو این کارو میکنی
ایشش به اون کلنگ مرخصی میده ولی به من نمیده
رئیس :نشنیدم صداتو
ا.ت:بله رئیس
بعدش رفت
رفتم تو اتاق ایش ایناکه یه خروار پروندست
نشستم دونه دونه چک کردم
بلاخره اخریشم چک کردم
به ساعت یه نگاه انداختم 10 بود
وایی همه ایستگاها الان بستست ماشین گیر نمیاد ینی باید پیاده برم
هوفف کاش میتونستم رئیسو خفه کنم
(بچها حوصله انتخاب اسم ندارم)😂
صورتمو شستم یه صبحانه مفصل برای خودم اماده کردم
داشتم میخوردم که چشمم خورد به ساعت
ا.ت:ایی یه ربع 9 باید زود تر برم وگرنه رئیس خفم میکنه
اماده شدمو کیفمو برداشتم از خونه زدم بزون منتظر اتوبوس بودم بعد چند مین اتوبوس اومد سوار شدم و یه گوشه نشیتم
خب بزارین خودمو معرفی کنم
من ا.ت هستم هوآنگ ا.ت رشته کامپیوتری از بوسان تو درسم عالی بودم و حکری رو هم از بر بودم و رئیس شرکتم اینو میدونست و چند بار بهم رشوه داد تا شرکت رقیبو ورشکسته کنیم من توی یه شرکت ارایشی بهداشتی به عنوان یک تبلیغگرِ پشت کامپیوتر کار میکنم و راضیم یه دایی تو بوسان دارم گه گاهی بهش سر میزنم
بلاخره رسیدم به ایستگاهی که نزدیک شرکت بود
بقیه راهو پیاده رفتم به همکارام سلام دادم با چشام دنبال لیم گشتم
اوفف باز این خودشو سرگرم حرف کرد
رفتم پیشش
ا.ت:سلام نابغه
لیم:ا.ت تویی؟سلام
ا.ت:چه خبره مگه نباید الان سر کارت باشی؟
لیم: الان میرم
ا.ت:خوبه شروع کنیم بعدا یه قهوه میزنیم تو کافه اوکی؟
لیم:اوکی
رفتم رو صندلیم نشستم انگشتای جادوییمو به کار انداختم تمام محصولات امروزو تبلیغ کردم
پرش زمانی*
تبلیغات تموم شد بلند شدم رفتم طرف لیم
ا.ت:بسه دیگه بریم یه قهوه بزنیم؟
لیم:اوم
بلند شدو باهم رفتیم تو کافه دوتا قهوه سفارش دادیمو نشستیم رو میز با چشما دنبال جنیو میگرفت
ا.ت:هنوز اعتراف نکردی؟
لیم:میترسم
ا.ت:از چی میترسی
لیم:از این که ردم کنه
ا.ت:نه بابا ردت نمیکنه مگه تو چی کم داری
لیم:نمیدونم مطمئن نیستم
ا.ت:عام بیخیال
چشم به جنی خورد که داشت با عصبانیم و سینیه قهوه به سمت میز ما میومد
بایه ملایمت لیوان لیم رو گراشت جلوشو گفت نوش جان
به من که رسید لیوانو جوری رو میز گذاشت که نصفش ریخت رو میز حتی چشمای لیم از حدقه زد بیرو
جنی رفت
ا.ت:پسر اون روت کراش داره
لیم:نه بابا
ا.ت:ندیدی چجوری رفتار کرد
لیم:نه حتما از دستش لیز خورد
ا.ت:من مطمئنم حرصی شده
لیم یه پوز خند زد
قهوه هامونو خوردیمو پاشدیم سر کارمون
داشتم تبلیغ میکردم که سایه یکی افتا رو کامپیوترم سرمو بالا کردم
عه این که رئیسه از جام پاشدم تعظیم کردم
ا.ت:قربان کاری داشتین؟
رئیس:خسته نباشی
ا.ت:ممنون
رئیس:منشی امروز مرخصی گرفته چنذ تا پرونده مونده تا چک بشه تو این کارو میکنی
ایشش به اون کلنگ مرخصی میده ولی به من نمیده
رئیس :نشنیدم صداتو
ا.ت:بله رئیس
بعدش رفت
رفتم تو اتاق ایش ایناکه یه خروار پروندست
نشستم دونه دونه چک کردم
بلاخره اخریشم چک کردم
به ساعت یه نگاه انداختم 10 بود
وایی همه ایستگاها الان بستست ماشین گیر نمیاد ینی باید پیاده برم
هوفف کاش میتونستم رئیسو خفه کنم
(بچها حوصله انتخاب اسم ندارم)😂
۴.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.