رفتم رو صندلی نشستم پاکتو پاره کردم
رفتم رو صندلی نشستم پاکتو پاره کردم
یه برگه توش بود
درش اپردم نوشته بود:راه فراری نداری تازه شروع شده
یعنی چی مگه من چیکار کردم
ترسیده بودم پرده هارو کشیدم درو قفل کردم
حتی به کسیم زنگ نمیزدم چون میدونستم گوشیم حک شده و اون قاتل میتونه تماسامو چک کنه
حالا چیکار کنم؟
تا اخر عمرم نمیتونم تو خونه بمونم
پرش زمانی*
تغریبا 5 ساعته گذشته
بیمار بیحال فقط تو خونه مسچرخم
یه فکری به ذهنم زد
اگه تغییر قیافه بدم شاید منو نشناسه
بدم شاید اون سه سال کلاس رزمی به کارم بیاد
رفتم لباسامو پوشیدم
یه هودی پوشیدم یه شلوار پوشیدم که جیب نخفی داشت یه گپشی کوچیک گذاشتم اگه اتفاقی برام افتاد حداقل اون باشه گوشیه خودمو نبردم چون ردیاب میشد
ماسک زدم کلاهمو سرم کردم
اروم از در زدم بیرون رفتم پشت بوم
از پشت بوم ساختمون خودمون رفتم پشت بوم ساختمون بغلی پشت بومامون بهم چسبیده بود راحت بود
از ساختمونشون زدم بیرون
هیچ ادم مشکوکی تو کوچه نبود
سرم انداختم پایین
سوار اتوبوس شدم رفتم به یه کافه همیشگی
کافه حسابی شلوغ بود
یه شیر موز سفارش دادم
نشستم روی یکی از میزا
خودم همینجوری سرگرم کردم
که یه پسر با یه تیپ مشکی اومد سر میزم
پسر: ببخشید خانوم میتونم اینجا بشیم
یه نگاه به دوروبر کردم انگار جای دیگه ای نبود
ا.ت: البته من سفارشم برسه میرم*لبخند
پسر:ممنون ولی اگه اذیت نمیشین
ا.ت: نه راحت باشین
پسره نشست رو صندلی جلو
پسر: عاممم من جین هستم
ا.ت: اها من ا.ت هستم هوآنگ ا.ت
جین:خوشبختم
ا.ت: همچنین
جین: چرا ماسک زدی؟ نکنه فکر میکنی زشتی؟
ا.ت: چی؟نه چیزه سرما خورده ام
جین: اها
جین: تنهایی؟
چقد سوال میپرسه
ا.ت: ها؟ بله؟
جیم:مراقب خودت باش اینروزا قاتل سریالی زیاد شده
ا.ت: اوهوم
جین:عام ببخشید خیلی صحبت کردم
ا.ت: نه اشکال نداره
بلاخر شیرموزم اماده شد رفتم حسابش کردم زدم بیرون
پیاده با قدم های تند تند و بی هدف راه میرفتم
که...
ویو جین
اخ این دختره فک کرده میتونه در بره
جین: الو مکس
مکس:بله قربان
یه برگه توش بود
درش اپردم نوشته بود:راه فراری نداری تازه شروع شده
یعنی چی مگه من چیکار کردم
ترسیده بودم پرده هارو کشیدم درو قفل کردم
حتی به کسیم زنگ نمیزدم چون میدونستم گوشیم حک شده و اون قاتل میتونه تماسامو چک کنه
حالا چیکار کنم؟
تا اخر عمرم نمیتونم تو خونه بمونم
پرش زمانی*
تغریبا 5 ساعته گذشته
بیمار بیحال فقط تو خونه مسچرخم
یه فکری به ذهنم زد
اگه تغییر قیافه بدم شاید منو نشناسه
بدم شاید اون سه سال کلاس رزمی به کارم بیاد
رفتم لباسامو پوشیدم
یه هودی پوشیدم یه شلوار پوشیدم که جیب نخفی داشت یه گپشی کوچیک گذاشتم اگه اتفاقی برام افتاد حداقل اون باشه گوشیه خودمو نبردم چون ردیاب میشد
ماسک زدم کلاهمو سرم کردم
اروم از در زدم بیرون رفتم پشت بوم
از پشت بوم ساختمون خودمون رفتم پشت بوم ساختمون بغلی پشت بومامون بهم چسبیده بود راحت بود
از ساختمونشون زدم بیرون
هیچ ادم مشکوکی تو کوچه نبود
سرم انداختم پایین
سوار اتوبوس شدم رفتم به یه کافه همیشگی
کافه حسابی شلوغ بود
یه شیر موز سفارش دادم
نشستم روی یکی از میزا
خودم همینجوری سرگرم کردم
که یه پسر با یه تیپ مشکی اومد سر میزم
پسر: ببخشید خانوم میتونم اینجا بشیم
یه نگاه به دوروبر کردم انگار جای دیگه ای نبود
ا.ت: البته من سفارشم برسه میرم*لبخند
پسر:ممنون ولی اگه اذیت نمیشین
ا.ت: نه راحت باشین
پسره نشست رو صندلی جلو
پسر: عاممم من جین هستم
ا.ت: اها من ا.ت هستم هوآنگ ا.ت
جین:خوشبختم
ا.ت: همچنین
جین: چرا ماسک زدی؟ نکنه فکر میکنی زشتی؟
ا.ت: چی؟نه چیزه سرما خورده ام
جین: اها
جین: تنهایی؟
چقد سوال میپرسه
ا.ت: ها؟ بله؟
جیم:مراقب خودت باش اینروزا قاتل سریالی زیاد شده
ا.ت: اوهوم
جین:عام ببخشید خیلی صحبت کردم
ا.ت: نه اشکال نداره
بلاخر شیرموزم اماده شد رفتم حسابش کردم زدم بیرون
پیاده با قدم های تند تند و بی هدف راه میرفتم
که...
ویو جین
اخ این دختره فک کرده میتونه در بره
جین: الو مکس
مکس:بله قربان
۵.۷k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.