𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅

𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
Part:3
از اینکه چی در انتظارته باید ترسید

تهیونگ من برد خونش درسته کوچیک بود ولی قشنگ بود
تهیونگ رفت تو اتاقش و هودیشو آورد
وخندید
ته:بیا با این لباستو عوض کن با اینکه میدونم توش گم میشی
ا/ت:یا تهیونگاااا
ته:باشه (خنده)
تو همین حین زنگ در به صدا در آمد
تهیونگ در باز کردم بلند گفتم کیه
با خنده جواب داد
ته:مزاحم شبانه
دوستش وارد خونه شد
...:تهیونگ حوصله ندارم نرو رو اعصابم
عجب هنو از راه نیومده پسره بوقلمو رو نگا
ته:باز چیشده
....:ازدواججج اجبارییی چه سیقیه دیگه اونم با دختر عمم کسی که با عشوه همش میچسبه بهمم
ته:آروم باش کوک
منم رفتم نشستم رو یه مبل تک نفره
کوک:بیخیال حالا این کیه
ته:عا معرف..
نزاشتم حرف تهیونگ تموم بشه
ا/ت:این به درخت میگن
کوک:بهت بر خورد کوچولو
ا/ت:کوچولو عمته
کوک:آخی اخی
تهیونگ که داشت از خنده منفجر میشد پاشد و رفت تا قهوه بیاره و ما همچنان کل کل میکردیم
کوک:خوب کوچولو خودتو معرفی نمیکنی؟
ا/ت:اولن کوچو لو عمته دومن ا/تم خواهر تهیونگ
کوک:اوم خوشبختم جوجه من کوکم البته جونگ کوک
ا/ت:از کوچولو شدم جوجه
کوک خندید گفت .....
ای از سه پارت خوشتون امد؟:))