به خیال مردها عشق برای همسرشان قصه ی کوتاهی بوده است ی

به خیال مردها، عشق برای همسرشان، قصه ی کوتاهی بوده است، یک جذبه ی زودگذر! واقعیت در این است که مردها فکر می کنند بوی آشپزی، سنگینی زنبیل خرید، بچه ها را درس دادن و به کلاس ورزش بردن، می تواند جایگزین آن زمان عشقی بشود که سرچشمه اولین ملاقات آن ها بوده است. مردها اینقدر کم زن ها را می شناسند که تصور می کنند آن زندگی دلخواه زن هاست! آه می کشند و به دوستان خود می گویند "زن سردی ست! فقط خانه داری می کند و به بچه ها می رسد!" و با این نتیجه گیری نهایی و آسان از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کردند. چرا به گفتگوی زن ها گوش نمی دادند که با ورود آن ها قطع می شد؟ چرا به کتاب های روی میز پهلوی تخت زن ها نگاهی نمی انداختند؟ چرا متوجه نمی شدند که زن ها، پس از شام، پنجره را باز می کنند و آه می کشند؟ مردها می گفتند "خسته هستند"، ولی چرا نمی خواستند دلیل این خستگی را درک کنند؟ اگر خیلی به خود زحمت می دادند می گفتند "زن هستند!" چرا از خود نمی پرسیدند زن بودن یعنی چه؟ نمی فهمیدند آن فداکاری زنانه عملی ست که از آرزوی عشق سرچشمه می گیرد ...

از کتاب: از طرف او
#آلبا_دسس_پدس
دیدگاه ها (۲)

[در زندگی] چیزهایی هستند که برای همه ارزش یکسان ندارند، چیزه...

پدرم میگفت: زن باید گیسوانش بلند و چشمانش درشت باشد!مادرم، ه...

وقتی بچه بودم دعا میکردم که خدا به من دوچرخه بدهدبعد فهمیدم ...

روزی که دختردار بشم به دخترم میگم منتظر نباش کسی خوشبختت کنه...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط