پارت سوم👤=
پارت سوم👤=
منصور:«اه مامان»مامانش:«چته»-اشکال نداره عوضش منم میگم که دیروز به زور یه کاسه آبگوشت خوروندی/من:«یکی بگه قضیه چیه؟»بهار:«تو چیکار داری غذاتو بخور دیگه،اه،فضول»باباش:«راست میگه؟»مامانش:«آره،راست میگه»-اونوقت چرا؟/-این پسرت دیروز که رفته بود پیش رفیقاش(منصور داشت ادا در میاورد که نگو)باهاشون دست جمعی یه املت زد،منم برای اینکه براش درس عبرت بشه،گقتم باید از شام دیروزمون یه کاسه بخوره/باباش:«واقعا که...افسوس...مادرت اینهمه واسه غذا زحمت میکشه بعد تو میری خونه رفیقات غذا میخوری؟»بهار:«تازه این که چیزی نبود...دیشب که رفته بود توالت دیدم...»منصور:«اهــم اهـــــم!»مامانش:«خب؟...»-هیچی مادر من غذاتو بخور/بهار:«بعد غذا حتما میگم»-تو...به خاطر حفظ حرمت جمع فحش نمیدم وگرنه بد فحشی تو ذهنم بود/باباش:«ای خدا،این چه پسریه به من دادی،پسر من نباید این بود پسر من باید علی دایی میشد»من خندیدم:«ولی دایی ازتون انتظار نداشتم»بهار:«بهت نمیگم غذاتو بخور؟(زد کمرم)دخالت نکن؟پاشم بزنمت؟»-ببخشید ببخشید!/منصور:«خیله خب...من دیگه باید برم»باباش:«کجا به سلامتی؟»
منصور:«اه مامان»مامانش:«چته»-اشکال نداره عوضش منم میگم که دیروز به زور یه کاسه آبگوشت خوروندی/من:«یکی بگه قضیه چیه؟»بهار:«تو چیکار داری غذاتو بخور دیگه،اه،فضول»باباش:«راست میگه؟»مامانش:«آره،راست میگه»-اونوقت چرا؟/-این پسرت دیروز که رفته بود پیش رفیقاش(منصور داشت ادا در میاورد که نگو)باهاشون دست جمعی یه املت زد،منم برای اینکه براش درس عبرت بشه،گقتم باید از شام دیروزمون یه کاسه بخوره/باباش:«واقعا که...افسوس...مادرت اینهمه واسه غذا زحمت میکشه بعد تو میری خونه رفیقات غذا میخوری؟»بهار:«تازه این که چیزی نبود...دیشب که رفته بود توالت دیدم...»منصور:«اهــم اهـــــم!»مامانش:«خب؟...»-هیچی مادر من غذاتو بخور/بهار:«بعد غذا حتما میگم»-تو...به خاطر حفظ حرمت جمع فحش نمیدم وگرنه بد فحشی تو ذهنم بود/باباش:«ای خدا،این چه پسریه به من دادی،پسر من نباید این بود پسر من باید علی دایی میشد»من خندیدم:«ولی دایی ازتون انتظار نداشتم»بهار:«بهت نمیگم غذاتو بخور؟(زد کمرم)دخالت نکن؟پاشم بزنمت؟»-ببخشید ببخشید!/منصور:«خیله خب...من دیگه باید برم»باباش:«کجا به سلامتی؟»
۵۳۸
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.