Mistake
❤️🩹Mistake❤️🩹
❤️🩹اشتباه❤️🩹
P3
ویو مانون ( دوست نینا )
امروز اومده بودم برای پیاده روی که ناخواسته راهم به خونه ی نینا کج شد . ما از زمان دبیرستان باهم دوست بودیم . ماه پیش شنیدم که طلاق گرفته ، خواستم بهش سر بزنم ولی کلی کار داشتم . رسیدم به خونه اش و بعد از اینکه نفسم سر جاش اومد زنگ زدم ، چند بار زنگ زدم ولی جواب نداد . ولی چراغا روشن بود ، شک کردم و تصمیم گرفتم رمز در رو بزنم . در کمال تعجب با اولین تلاش در خونه باز شد . مانون با دیدن صحنه ی روبه روش خشکش زد ، بهترین دوستش غرق در خون داشت جون می داد . جیغ خفه ای زد و سمت جسم بی جون دختر دوید . صداش زد ، تکونش داد اما هیچ کدوم فایده نداشت با هول گوشیش رو در آورد و با اورژانس تماس گرفت ، بعد از چند دقیقه آمبولاس رسید و دخترکِ قصه رو به بیمارستان رسوندن
توی بیمارستان
مانون با استرس روی صندلی بیمارستان نشسته بود و گریه می کرد که یه پرستار سمتش اومد و :
پرستار : این گوشی دوستتونه؟ اگر آره ممنون میشم با یکی از بستگانش تماس بگیرین و اطلاع بدین . مانون سری تکون داد و گوشی نینا رو باز کرد . آخرین شماره . . . درسته شماره ی کیم سوکجین بود . مانون تماس میگیره : علامت جین _ علامت مانون #
_مگه قرار نشد دیگه زنگ نزنی؟
#آقای کیم ، من مانونم دوست صمیمی نینا ! خواستم بگم که نینا رگشو زده و الان توی اتاق عمله . . . .
ویو جین
انگار که یه سطل آب یخ روی سرم خالی شد . هول کردم و همزمان از دست خودم عصبی بودم . سریع آدرسو پرسیدم و با بیشترین سرعت ممکن خودمو به بیمارستان رسوندم
.
.
.
.
پایان پارت ۳✨
❤️🩹اشتباه❤️🩹
P3
ویو مانون ( دوست نینا )
امروز اومده بودم برای پیاده روی که ناخواسته راهم به خونه ی نینا کج شد . ما از زمان دبیرستان باهم دوست بودیم . ماه پیش شنیدم که طلاق گرفته ، خواستم بهش سر بزنم ولی کلی کار داشتم . رسیدم به خونه اش و بعد از اینکه نفسم سر جاش اومد زنگ زدم ، چند بار زنگ زدم ولی جواب نداد . ولی چراغا روشن بود ، شک کردم و تصمیم گرفتم رمز در رو بزنم . در کمال تعجب با اولین تلاش در خونه باز شد . مانون با دیدن صحنه ی روبه روش خشکش زد ، بهترین دوستش غرق در خون داشت جون می داد . جیغ خفه ای زد و سمت جسم بی جون دختر دوید . صداش زد ، تکونش داد اما هیچ کدوم فایده نداشت با هول گوشیش رو در آورد و با اورژانس تماس گرفت ، بعد از چند دقیقه آمبولاس رسید و دخترکِ قصه رو به بیمارستان رسوندن
توی بیمارستان
مانون با استرس روی صندلی بیمارستان نشسته بود و گریه می کرد که یه پرستار سمتش اومد و :
پرستار : این گوشی دوستتونه؟ اگر آره ممنون میشم با یکی از بستگانش تماس بگیرین و اطلاع بدین . مانون سری تکون داد و گوشی نینا رو باز کرد . آخرین شماره . . . درسته شماره ی کیم سوکجین بود . مانون تماس میگیره : علامت جین _ علامت مانون #
_مگه قرار نشد دیگه زنگ نزنی؟
#آقای کیم ، من مانونم دوست صمیمی نینا ! خواستم بگم که نینا رگشو زده و الان توی اتاق عمله . . . .
ویو جین
انگار که یه سطل آب یخ روی سرم خالی شد . هول کردم و همزمان از دست خودم عصبی بودم . سریع آدرسو پرسیدم و با بیشترین سرعت ممکن خودمو به بیمارستان رسوندم
.
.
.
.
پایان پارت ۳✨
- ۱.۹k
- ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط