I'M bad boy
I'M bad boy
پارت11
چون پاک شده بود دوباره گذاشتم
ا. ت: جیمین بس کن (باگریه)
جیمین: تو دخالت نکن
ا. ت: تروخدا نکن
بعد چند دقیقه کتک کاری جیمین دست منو محکم گرفت و من و انداخت تو ماشین
جیمین: بهت گفتم این لباسو نپوش (عربده)
ا. ت: طوری داد زد که دیگه ترسیدم چیزی بگم
بعد از 1ساعت حرفی بینمون رد و بدل نشد بعد جیمین جلوی یه عمارت بزرگ ماشین و نگه داشت
دستمو گرفت منو برد تو امارت تو اتاق خودش
منو انداخت رو تخت روم خیمه زد........
صبح با دلدرد بیدار شدم دیدم جیمین به کیوت ترین شکل ممکن خوابیده داشتم با موهاش ور میرفتم که منو بوسید
ا. ت: بیدارت کردم
جیمین: نه داشتم نگات میکردم
جیمین ویو
دیشب با ا. ت و چند تا از دوستام رفتیم بار که دیدم یکی کمر ا. ت و لمس میکنه جوش اوردم گرفتم مرده رو تا حد مرگ زدم بعدم دست ا. ت و گرفتم راه افتادیم سمت عمارت
میخواستم ا. ت و برا خودم کنم وقتی رسیدیم به عمارت ا. ت و بی معطلی بردم تو اتاقم روش خیمه زدم و........
صبح از خواب بیدار شدم یاد دیشب افتادم و لبخند اومد روی لبم بلخره برای خودم کردمت ا. ت به شیرین ترین حالت ممکن خوابیده بود چرا تاالان نفهمیدت بودم اون واقعا یه الهه ست دیدم داره بیدار میشه که خودمو بخواب زدم داشت با موهام ور میرفت دیگه تحمل نداشتم و بوسیدمش
ادامه
ا. ت:خیلی بدجنسی
جیمین: و تو عاشق این مرد بدجنس شدی
باشو بریم صبحانه بخوریم
ا. ت: اول دوش بگیرم بعد میام
ویو ا. ت
رفتم حموم موهامو سشوار کشیدم و لباسامو پوشیدم رفتم پایین دیدم جیمین داره تو آشپزخونه صبحونه درست میکنه رفتم از پشت بغلش کردم و لپش و بوسیدم
جیمین: انقدر دلبری نکن خانم پارک
ا. ت: خانم پارک من هنوز کیمم
جیمین؛: هر وقتی اومدی تو قلبم شدی پارک
ا. ت: خیلی دوست دارم
جیمین: ولی من عاشقتم
ا. ت باید یه چیزیو بهت بگم
ا. ت: بگو
جیمین: م. من یه مافیام
ا. ت: چی!؟؟؟؟؟
جیمین: ببین ا. ت لطفاً از من متنفر نشو من کارای بدی انجام نمیدم ادمای بیگناه رو نمیکشم لطفاً ا. ت ترکم نکن
ا. ت: من ازت متنفر نمیشم ترک نمیکنم من از همون روزی که تو رو دیدم میدونستم تا وقتی زندهام عاشقت میمونم
جیمین: عاشقتم
خواستم بگم" دوست دارم" ولی دیدم جوری که دوست دارم با همه ی دوست دارم ها و عاشقتم ها فرق میکنه، متفاوتتره
پس اومدم و گفتم:
به شیرینی تموم شکلاتهایی که خوردیم
به زیبایی تموم خنده های از ته دلت
که تنها تماشاچیش خودم بودم..
به اندازه دلتنگی های شبونمون...
به اندازه ی ذره ذره وجودت..
و به بزرگی خیال محضی که با تو در اون زندگی میکنم.....
"می پرستمت"
پارت11
چون پاک شده بود دوباره گذاشتم
ا. ت: جیمین بس کن (باگریه)
جیمین: تو دخالت نکن
ا. ت: تروخدا نکن
بعد چند دقیقه کتک کاری جیمین دست منو محکم گرفت و من و انداخت تو ماشین
جیمین: بهت گفتم این لباسو نپوش (عربده)
ا. ت: طوری داد زد که دیگه ترسیدم چیزی بگم
بعد از 1ساعت حرفی بینمون رد و بدل نشد بعد جیمین جلوی یه عمارت بزرگ ماشین و نگه داشت
دستمو گرفت منو برد تو امارت تو اتاق خودش
منو انداخت رو تخت روم خیمه زد........
صبح با دلدرد بیدار شدم دیدم جیمین به کیوت ترین شکل ممکن خوابیده داشتم با موهاش ور میرفتم که منو بوسید
ا. ت: بیدارت کردم
جیمین: نه داشتم نگات میکردم
جیمین ویو
دیشب با ا. ت و چند تا از دوستام رفتیم بار که دیدم یکی کمر ا. ت و لمس میکنه جوش اوردم گرفتم مرده رو تا حد مرگ زدم بعدم دست ا. ت و گرفتم راه افتادیم سمت عمارت
میخواستم ا. ت و برا خودم کنم وقتی رسیدیم به عمارت ا. ت و بی معطلی بردم تو اتاقم روش خیمه زدم و........
صبح از خواب بیدار شدم یاد دیشب افتادم و لبخند اومد روی لبم بلخره برای خودم کردمت ا. ت به شیرین ترین حالت ممکن خوابیده بود چرا تاالان نفهمیدت بودم اون واقعا یه الهه ست دیدم داره بیدار میشه که خودمو بخواب زدم داشت با موهام ور میرفت دیگه تحمل نداشتم و بوسیدمش
ادامه
ا. ت:خیلی بدجنسی
جیمین: و تو عاشق این مرد بدجنس شدی
باشو بریم صبحانه بخوریم
ا. ت: اول دوش بگیرم بعد میام
ویو ا. ت
رفتم حموم موهامو سشوار کشیدم و لباسامو پوشیدم رفتم پایین دیدم جیمین داره تو آشپزخونه صبحونه درست میکنه رفتم از پشت بغلش کردم و لپش و بوسیدم
جیمین: انقدر دلبری نکن خانم پارک
ا. ت: خانم پارک من هنوز کیمم
جیمین؛: هر وقتی اومدی تو قلبم شدی پارک
ا. ت: خیلی دوست دارم
جیمین: ولی من عاشقتم
ا. ت باید یه چیزیو بهت بگم
ا. ت: بگو
جیمین: م. من یه مافیام
ا. ت: چی!؟؟؟؟؟
جیمین: ببین ا. ت لطفاً از من متنفر نشو من کارای بدی انجام نمیدم ادمای بیگناه رو نمیکشم لطفاً ا. ت ترکم نکن
ا. ت: من ازت متنفر نمیشم ترک نمیکنم من از همون روزی که تو رو دیدم میدونستم تا وقتی زندهام عاشقت میمونم
جیمین: عاشقتم
خواستم بگم" دوست دارم" ولی دیدم جوری که دوست دارم با همه ی دوست دارم ها و عاشقتم ها فرق میکنه، متفاوتتره
پس اومدم و گفتم:
به شیرینی تموم شکلاتهایی که خوردیم
به زیبایی تموم خنده های از ته دلت
که تنها تماشاچیش خودم بودم..
به اندازه دلتنگی های شبونمون...
به اندازه ی ذره ذره وجودت..
و به بزرگی خیال محضی که با تو در اون زندگی میکنم.....
"می پرستمت"
۱۰.۶k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.