پارت سه
- باید برسی بشه که گازهای سمی اونجا نباشه.
- نگران نباشید از اول راه دستگاهای مختلف برای اینکار استفاده شده.
حدود نیم ساعت بعد فریاد خوشحال یکی از کارگرها به گوش رسید.
- زیر پای من وزنش کمه. باید خالی باشه.
همه هیجان زده شدن. بقیه کارگرها به کمکش رفتند و اونجا رو کندن. با ایجاد شدن یک سوراخ تونست مکانی رو پیدا کنند. سعی کردن از اون سوراخ نگاه کنند اما چیزی معلوم نمیشد. بیشتر کندن. خبر رو به بالا رسوندن.
- چیزی معلوم نمیشه اما اگه بریم پایین احتمالا چیزی پیدا می کنیم. مثل یک غار یا کاخ دفن شده می مونه.
- باستان شناسا رو بفرستید.
باستان شناسا یکی یکی از تونل سر خوردن و چند متر پایین رفتن. از ترس یا نبود اکسیژن یا شاید هیجان با صدای بلند نفس می کشیدن. به مکان خیره شدن.
- احتملا داشتن تله هست. شاید هم مار و عقرب و...
- چیکار باید کرد؟!
- ما رباط های مخصوص تله برداری آوردیم اما باید از بالای تونل به پایین انتقال داده بشه.
دوباره بسیم زدن و اطلاع دادن. با طناب های هوشمند کششی رباط رو در چند تیکه براشون فرستادن. حالا وقتش بود پایین برن.
- سوراخ رو به اندازه رد شدن یک انسان بزرگ کنید.
همین کار رو کردن. باستان شناس ها یک سنگ مرمر پایین انداختن تا مطمئن بشه زیر پاشون تله نیست. بعد از بین خودشون یک نفر رو برای پایین رفتن انتخاب کردن. در اصل حتی با وجود خطرناک بودنش هر سه شون علاقه به این کار داشتن. علاقه به دیدن گنج و اولین پای گذاشتن به یک مکان کشف شده تاریخی. باستان شناس رباط رو در آغوش گرفت و به طناب هوشمند وصل شد. طناب اون رو پایین برد و در مکانی قرار گرفت که مطمئنا کاخ نبود چون تزیین نداشت.
- بیام؟
- بیا.
کارگر با فلزیاب پایین اومد. خنده ش گرفت.
- این هیجان انگیزترین کاری که توی پنجاه سال زندگیم انجام دادم.
باستان شناس جوون خندید.
- نگران نباشید از اول راه دستگاهای مختلف برای اینکار استفاده شده.
حدود نیم ساعت بعد فریاد خوشحال یکی از کارگرها به گوش رسید.
- زیر پای من وزنش کمه. باید خالی باشه.
همه هیجان زده شدن. بقیه کارگرها به کمکش رفتند و اونجا رو کندن. با ایجاد شدن یک سوراخ تونست مکانی رو پیدا کنند. سعی کردن از اون سوراخ نگاه کنند اما چیزی معلوم نمیشد. بیشتر کندن. خبر رو به بالا رسوندن.
- چیزی معلوم نمیشه اما اگه بریم پایین احتمالا چیزی پیدا می کنیم. مثل یک غار یا کاخ دفن شده می مونه.
- باستان شناسا رو بفرستید.
باستان شناسا یکی یکی از تونل سر خوردن و چند متر پایین رفتن. از ترس یا نبود اکسیژن یا شاید هیجان با صدای بلند نفس می کشیدن. به مکان خیره شدن.
- احتملا داشتن تله هست. شاید هم مار و عقرب و...
- چیکار باید کرد؟!
- ما رباط های مخصوص تله برداری آوردیم اما باید از بالای تونل به پایین انتقال داده بشه.
دوباره بسیم زدن و اطلاع دادن. با طناب های هوشمند کششی رباط رو در چند تیکه براشون فرستادن. حالا وقتش بود پایین برن.
- سوراخ رو به اندازه رد شدن یک انسان بزرگ کنید.
همین کار رو کردن. باستان شناس ها یک سنگ مرمر پایین انداختن تا مطمئن بشه زیر پاشون تله نیست. بعد از بین خودشون یک نفر رو برای پایین رفتن انتخاب کردن. در اصل حتی با وجود خطرناک بودنش هر سه شون علاقه به این کار داشتن. علاقه به دیدن گنج و اولین پای گذاشتن به یک مکان کشف شده تاریخی. باستان شناس رباط رو در آغوش گرفت و به طناب هوشمند وصل شد. طناب اون رو پایین برد و در مکانی قرار گرفت که مطمئنا کاخ نبود چون تزیین نداشت.
- بیام؟
- بیا.
کارگر با فلزیاب پایین اومد. خنده ش گرفت.
- این هیجان انگیزترین کاری که توی پنجاه سال زندگیم انجام دادم.
باستان شناس جوون خندید.
۱۷۹
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.