مافیا قدرتمند من پارت
مافیا قدرتمند من پارت «1»
(بچه ها از بچگی ا/ت شروع میکنم ولی زیاد طولش نمیدم)
سیان :امروز یه کار وحشت ناک کردم من من ن... نه وای نباید بزارم کسی از این ماجرا بویی ببره
(سیان جسد بیجان پدر زنش را کشان کشان تا دریاچه کشید و ان را در دریاچه انداخت او نمیخاست این کار رو بکنه اما مجبور بود سیان نمیخاست کسی از این ماجرا بویی ببره برای همین بعد این ماجرا با هیچ کس هیچ حرفی نزد اما غافل از اینکه زنش لونا سیان رو تعغیب میکرد و شاهد تمام ماجرا بود)
درخانه
لونا :سیان تو یه عوضی به تمام معنایی چرا پدرمو کشتی ها(داد و گریه)
سیان :لونا تو اشتباه میکنی من من نمیخاستم پدرتو بکشم (کمی داد)
لونا :اگه این طور نیست پس بگو چرا کشتیش ها چرا(داد)
سیان :لونا چند دقیقه ببند دهنتو تا بگم
لونا :اگه نبندم چه غلطی میکنی ها(داد)
(سیان سیلی محکمی به لونا زد جوری که پرت شد و سرش به میز خورد و بیهوش شد)
سیان :لونا لونا چیشد لونا لطفا من نمیخاستم این طوری شه (داد و بغض)
ا/ت : ب.. با..با چرا از سره مامان داره خون میاد چرا داد میزدین (باترس و بغض)
سیان چیزی نیس عزیزم چیزی نیس سریع برو تو اتاقت اجوما میاد پشت خدب من الان مامانتو میبرم بیمارستان عزیزمم باشه
اجوما اجوما
اجوما :هههههه ب... بله اقا
سیان سریع ا/ت ببر تو اتاقش
اجوما چشم اقا
(و سیان لونا را بغل کرد و به سمت ماشین برد و به سمت بیمارستان رفت)
نظرتون راجب فیک رو برام بنوسید قشنگام
(بچه ها از بچگی ا/ت شروع میکنم ولی زیاد طولش نمیدم)
سیان :امروز یه کار وحشت ناک کردم من من ن... نه وای نباید بزارم کسی از این ماجرا بویی ببره
(سیان جسد بیجان پدر زنش را کشان کشان تا دریاچه کشید و ان را در دریاچه انداخت او نمیخاست این کار رو بکنه اما مجبور بود سیان نمیخاست کسی از این ماجرا بویی ببره برای همین بعد این ماجرا با هیچ کس هیچ حرفی نزد اما غافل از اینکه زنش لونا سیان رو تعغیب میکرد و شاهد تمام ماجرا بود)
درخانه
لونا :سیان تو یه عوضی به تمام معنایی چرا پدرمو کشتی ها(داد و گریه)
سیان :لونا تو اشتباه میکنی من من نمیخاستم پدرتو بکشم (کمی داد)
لونا :اگه این طور نیست پس بگو چرا کشتیش ها چرا(داد)
سیان :لونا چند دقیقه ببند دهنتو تا بگم
لونا :اگه نبندم چه غلطی میکنی ها(داد)
(سیان سیلی محکمی به لونا زد جوری که پرت شد و سرش به میز خورد و بیهوش شد)
سیان :لونا لونا چیشد لونا لطفا من نمیخاستم این طوری شه (داد و بغض)
ا/ت : ب.. با..با چرا از سره مامان داره خون میاد چرا داد میزدین (باترس و بغض)
سیان چیزی نیس عزیزم چیزی نیس سریع برو تو اتاقت اجوما میاد پشت خدب من الان مامانتو میبرم بیمارستان عزیزمم باشه
اجوما اجوما
اجوما :هههههه ب... بله اقا
سیان سریع ا/ت ببر تو اتاقش
اجوما چشم اقا
(و سیان لونا را بغل کرد و به سمت ماشین برد و به سمت بیمارستان رفت)
نظرتون راجب فیک رو برام بنوسید قشنگام
- ۲.۸k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط