سناریو

#سناریو
وقتی از شدت خستگی یدفعه تو بغلشون خوابت میبره

"نامجون"
امتحان داشتی و نامجونم کمکت میکرد و باهات درس کار میکرد... همونطوری که داشت برات مسئله ای رو توضیح میداد رو شونش خوابت برد و اونم لبخندی زد و سرتو بوسید..

"جین"
تا دیروقت سرکار بود و وقتی برگشت دید رو میز غذا خوری خوابت برده... لبخندی زد و بعد براید استایل بردت اتاق گذاشتت رو تخت تا بخوابی

"یونگی"
با ذوق و شوق برات از خاطرات گذشته اش تعریف میکرد که یدفعه رو شونش خوابت برد و دستشو نوازش وار رو صورتت کشید و اروم لبت رو بوسید

"جیهوپ"
گیاه شناس بودی و کل روز بدون هیچ استراحتی مشغول کار بودی که این باعث شد سرگیجه زیادی داشته باشی و نزدیک بود از پشت بیوفتی که جیهوپ تورو تو بغلش گرفت و توهم کم کم تو بغلش خوابت برد
دیدگاه ها (۱)

#سناریو وقتی از شدت خستگی یدفعه توی بغلشون خوابت میبره "جیمی...

#سناریو وقتی کنار استخر وایسادن و یهو هلش میدی و باهم میوفتی...

#سناریو وقتی عاشق طبیعت هستی و میبرنت طبیعت و مث بچه ها ذوق ...

#سناریو وقتی دارین دکوراسیون خونه تون رو عوض میکنین و تو دار...

وقتی مستی و دیر میای خونه پارت یک (دو پارتی)

p⁴+ چی بگم.. *از شدت بغض صداش میلرزه*🐨 میخوای گریه کنی؟ + ن....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط