در این شهر تماما شلوغ
در این شهر تماما شلوغ
در این همهمه ی بیدادکننده ی چشمان نمناک
در این نفس های به هم نرسیده نافرجام
دنبال "تویی" میگردم ک رها نکند "منی" را که از من بودنم فراری ام...
دودستی بچسبد قلبم را ...
بکند نقاب خنده را از چهره ام...
بکوبد برصورتم خودت باشی را...
بکوبد بر دهانم همینی که هستی میخواهمی را...
با پشت دست پاک کند رژ قرمز دلبرم را...
فریاد بزند بی محابا...
نمیخواهم زرق و برقت را...
همین را میخواهم....
بی خنده بی زرق و برق اما بی نقاب تظاهر...
دنبال تویی که دور زدن از وسط جاده از پیچ "بودن" به "نبودن" را بلد نباشد...
محکم باشد جای پای بودنش...
آنقدر محکم که پشت پا بزند به هرچه "نبودن" است...
#ناهید_جوادی
در این همهمه ی بیدادکننده ی چشمان نمناک
در این نفس های به هم نرسیده نافرجام
دنبال "تویی" میگردم ک رها نکند "منی" را که از من بودنم فراری ام...
دودستی بچسبد قلبم را ...
بکند نقاب خنده را از چهره ام...
بکوبد برصورتم خودت باشی را...
بکوبد بر دهانم همینی که هستی میخواهمی را...
با پشت دست پاک کند رژ قرمز دلبرم را...
فریاد بزند بی محابا...
نمیخواهم زرق و برقت را...
همین را میخواهم....
بی خنده بی زرق و برق اما بی نقاب تظاهر...
دنبال تویی که دور زدن از وسط جاده از پیچ "بودن" به "نبودن" را بلد نباشد...
محکم باشد جای پای بودنش...
آنقدر محکم که پشت پا بزند به هرچه "نبودن" است...
#ناهید_جوادی
۴۶۱
۱۲ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.