part89
part89
تارا-وا یاونقد خوردم ترکیدم
سپی-من هنوز جادارممم
ولی
تارا-اینکه هیچ اصلا
علی-اون و دیدی تو بلایند دیت میگه
دختری که بخواد پابه پای یه پسره غذا بخوره کنسله
تارا-گوه خوردههه
من نخورم جون نمیداشته میشم غر بزنم
اشکان-برای کاراری دیگه هم جون داشتهنمیشی
علی-منظورت چیههه
تارا-وایی اصلا یجوری بامن راحتید انگار مثلا زن خودتونمم
اشکان-ولی گفته باشم پیچوندید
دیشب چیکارکردید
علی-اخه به توچههه
اشکان-به من همچی ربط داره
علی-بشگونت میگیرماااا
اشکان-اه اه
علی-کم آوردی نه
اشکان-عکست و با تارا پخش میکنمااااا
علی-والا پشت ما پرحاشیس
اشکان-هی ولش کن
تارا-وای بارون داره میادد
علی-عهه
برنا-الان پامیشن میرن
عکسای کاپلی میگرن
تارا-همه زدن زیر خنده
بعد استوری میکنم زیرشم مینویسم
من و حضرت یار
علی-اههههههه
تارا-نه بعدشم تو اد استور ی کن بخندیم
علی-پیجت پرایوته؟
تارا-هوم
علی-پرفسور
بازش کن
تارا-برمیگردم به اکانت قبلی
علی-آها
چند ساعت بعد:
علی-بچه ها
برگشتن من تارا هم توراه خونه بودیم بارون هنوز داش میبارید
میگم تی تی
تارا-جونم
علی-پایه ای یکم زیر بارون خیس بشیم؟
تارا-معلومهههه
ماشین و بزاریم پارکینگ بریم
علی-اوکی
ماشین گذاشتیم پارکینگ
چتر برداشتیم
دستاشو قفل دستام کردش
یباهم توپارک
نزدیک خونش
قدم زدیم
یه ساعت بعد:
تارا-خیس آب شدممم
موهام خیس خیس
ولی خوش گذشتااا
علی-مگه میشه باتو بدبگذره پیشونیش و بوسیدم
داشت جلو آینه موهاشو خشک میکرد
من گشنمهههه
تارا-پاستا بپزممم
علی-وای آره دلم برا دستپختت تنگ شدهه
علی-راستی تارا
گفتی بهم میگه قضیه آدم کشتنه چی بوده
تارا-اره راستی یادم نبود
علی-خوب بی صبرانه منتظرم
تارا-خوب
وقتی اومدم اینجا تایم
آزاد زیادی داشتم
براهمین
تو یه آکادمی موسیقی کارکردم
گیتار بیس و گیتار یاد میدادم
فکرکنم به این نتیجه رسیدم که من زندگیم به ساز ها وابستس
اصلا خیلی سخته نبودش
علی-خوب
سخت تر از نبود من
تارا-علی
علی-خوب بگو
تارا-خیلی وقت بود کسی اینجوری مشتاقانه به حرفام گوش نداده بود
این بهم حس باارزش بودن و مهم بودن بمیداد
ادامه دادم
خوب یکی از همکارام بهم پیشنهاد داد
که تو یه کشتی تفریحی گیتار بیس بزنم
منم از خدا خواسته عاشق اجرای
گیتار بیس هستم دیگه
قبول کردم
روز اول که رفتم سرکار
علی-عا یدقه قارچ هارو بده من خورد کنم
تارا-بیا
خوب اره میگفتم بد که رفتم
یکمی جوش جالب نبود خیلی خراب بودن
بد دیگه ...(ادامه ماجرا)
قارچ ها تموم شدن؟
علی-اره
تارا داشت مرغارو سرخ میکرد
رفتم پیشش وایستادم
خوب بعدش چیشد
تارا-یه پسری به اسم عرفان
اونم توهخمون اکادمی کار میکرد اونم
ایرانی بود
قبلش باهم دوست بودیم
اون وقتی پایین بودم بهم تکست داده بود بهش گفتم کجام
وقتی با میله زدم تو سراشکان
پشت در وایستاده بود وقتی درو باز کردم
علی-بغض کرده بود
وقتی یچیزی تعریف میکرد بغض میکرد یعنی اون اتفاق خیلی بد بهش ضربه زده موهاشو پشت گوشش دادم
بعد چی؟
تارا-برگشتم خونه سرم زخمی بود اول بیمارستان بردم بد اورد خونه
بهم پیشنهاد داد فرار کنم
ول یمن نمیتونستم تااخر عمر فرار ی باشم باید ثابت میکردم
بیگناهم
یه هفته بعد ازپیداکردن جنازه من و دستگیرکردن
عرفان برام وکیل گرفت
خیلی کمکم کرد
خیلی از شانسم من تنها کس ینبودم که اشکان قصد تعرض داشته
بهش اوناهم اعتراف کردن بد
از دوروز آزادم کردن
علی-عرفان الان کجاست؟
تارا-اولش فکرمیکردم بخاطر اینکه منم اینجا تنهام مثل خودش کمکم میکنه وفقط یه دوست سادم براش
ولی بعد بهم اعتراف کرد بااینکه میدونست هنوز منتظر توعم...
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
تارا-وا یاونقد خوردم ترکیدم
سپی-من هنوز جادارممم
ولی
تارا-اینکه هیچ اصلا
علی-اون و دیدی تو بلایند دیت میگه
دختری که بخواد پابه پای یه پسره غذا بخوره کنسله
تارا-گوه خوردههه
من نخورم جون نمیداشته میشم غر بزنم
اشکان-برای کاراری دیگه هم جون داشتهنمیشی
علی-منظورت چیههه
تارا-وایی اصلا یجوری بامن راحتید انگار مثلا زن خودتونمم
اشکان-ولی گفته باشم پیچوندید
دیشب چیکارکردید
علی-اخه به توچههه
اشکان-به من همچی ربط داره
علی-بشگونت میگیرماااا
اشکان-اه اه
علی-کم آوردی نه
اشکان-عکست و با تارا پخش میکنمااااا
علی-والا پشت ما پرحاشیس
اشکان-هی ولش کن
تارا-وای بارون داره میادد
علی-عهه
برنا-الان پامیشن میرن
عکسای کاپلی میگرن
تارا-همه زدن زیر خنده
بعد استوری میکنم زیرشم مینویسم
من و حضرت یار
علی-اههههههه
تارا-نه بعدشم تو اد استور ی کن بخندیم
علی-پیجت پرایوته؟
تارا-هوم
علی-پرفسور
بازش کن
تارا-برمیگردم به اکانت قبلی
علی-آها
چند ساعت بعد:
علی-بچه ها
برگشتن من تارا هم توراه خونه بودیم بارون هنوز داش میبارید
میگم تی تی
تارا-جونم
علی-پایه ای یکم زیر بارون خیس بشیم؟
تارا-معلومهههه
ماشین و بزاریم پارکینگ بریم
علی-اوکی
ماشین گذاشتیم پارکینگ
چتر برداشتیم
دستاشو قفل دستام کردش
یباهم توپارک
نزدیک خونش
قدم زدیم
یه ساعت بعد:
تارا-خیس آب شدممم
موهام خیس خیس
ولی خوش گذشتااا
علی-مگه میشه باتو بدبگذره پیشونیش و بوسیدم
داشت جلو آینه موهاشو خشک میکرد
من گشنمهههه
تارا-پاستا بپزممم
علی-وای آره دلم برا دستپختت تنگ شدهه
علی-راستی تارا
گفتی بهم میگه قضیه آدم کشتنه چی بوده
تارا-اره راستی یادم نبود
علی-خوب بی صبرانه منتظرم
تارا-خوب
وقتی اومدم اینجا تایم
آزاد زیادی داشتم
براهمین
تو یه آکادمی موسیقی کارکردم
گیتار بیس و گیتار یاد میدادم
فکرکنم به این نتیجه رسیدم که من زندگیم به ساز ها وابستس
اصلا خیلی سخته نبودش
علی-خوب
سخت تر از نبود من
تارا-علی
علی-خوب بگو
تارا-خیلی وقت بود کسی اینجوری مشتاقانه به حرفام گوش نداده بود
این بهم حس باارزش بودن و مهم بودن بمیداد
ادامه دادم
خوب یکی از همکارام بهم پیشنهاد داد
که تو یه کشتی تفریحی گیتار بیس بزنم
منم از خدا خواسته عاشق اجرای
گیتار بیس هستم دیگه
قبول کردم
روز اول که رفتم سرکار
علی-عا یدقه قارچ هارو بده من خورد کنم
تارا-بیا
خوب اره میگفتم بد که رفتم
یکمی جوش جالب نبود خیلی خراب بودن
بد دیگه ...(ادامه ماجرا)
قارچ ها تموم شدن؟
علی-اره
تارا داشت مرغارو سرخ میکرد
رفتم پیشش وایستادم
خوب بعدش چیشد
تارا-یه پسری به اسم عرفان
اونم توهخمون اکادمی کار میکرد اونم
ایرانی بود
قبلش باهم دوست بودیم
اون وقتی پایین بودم بهم تکست داده بود بهش گفتم کجام
وقتی با میله زدم تو سراشکان
پشت در وایستاده بود وقتی درو باز کردم
علی-بغض کرده بود
وقتی یچیزی تعریف میکرد بغض میکرد یعنی اون اتفاق خیلی بد بهش ضربه زده موهاشو پشت گوشش دادم
بعد چی؟
تارا-برگشتم خونه سرم زخمی بود اول بیمارستان بردم بد اورد خونه
بهم پیشنهاد داد فرار کنم
ول یمن نمیتونستم تااخر عمر فرار ی باشم باید ثابت میکردم
بیگناهم
یه هفته بعد ازپیداکردن جنازه من و دستگیرکردن
عرفان برام وکیل گرفت
خیلی کمکم کرد
خیلی از شانسم من تنها کس ینبودم که اشکان قصد تعرض داشته
بهش اوناهم اعتراف کردن بد
از دوروز آزادم کردن
علی-عرفان الان کجاست؟
تارا-اولش فکرمیکردم بخاطر اینکه منم اینجا تنهام مثل خودش کمکم میکنه وفقط یه دوست سادم براش
ولی بعد بهم اعتراف کرد بااینکه میدونست هنوز منتظر توعم...
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۳.۹k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.