پارت ۱۶
پارت ۱۶
فلش بک به تو راه
کوک: نمی خوای چیزی برا بابات بگیریم
ات: اممم خوب چرا بگیریم
کوک: اوکی وایسا من بریم ی چی بخرم بیام
ات: اوکی
کوک ویو
رفتم تو مغازه که برا بابا ی ات ی چیزی بگیرم کمپوت آناناس رو برداشتم با دو سه تا کمپوت دیگه رفتم حساب کنم دیدم ی دختره کنارم وایساده و منو صدا کرد
؟: چطوری کوک
کوک: (سرمو بردم بالا دیدم خواهرمه چند سال پیش بابام خواهرمو از خونه بیرون کرد چون اون با ی پسره اوکی شده بود و از پسره حامله شده بود و پسره گذاشته بود رفته بود به خاطر اینکه به نظر بابام اون عابروی خانوادمونو برده بود اونو از خونه بیرون کرد راستی اسم خوارم لیاست)
لیا: دلم برات تنگ شده بود داداشی
کوک: اگه پدرم میفهمید باهاش حرف زدم خیلی بد میشد ولی من باهاش حرف زدم اون خواهرمه)
کوک: حالت چطوره لیا
لیا: خوبم داداش
کوک: دخترت چطوره
لیا: اونم خوبه
کوک: من دیگه باید برم
لیا: اممم نه وایسا کارت دارم....
فلش بک به تو راه
کوک: نمی خوای چیزی برا بابات بگیریم
ات: اممم خوب چرا بگیریم
کوک: اوکی وایسا من بریم ی چی بخرم بیام
ات: اوکی
کوک ویو
رفتم تو مغازه که برا بابا ی ات ی چیزی بگیرم کمپوت آناناس رو برداشتم با دو سه تا کمپوت دیگه رفتم حساب کنم دیدم ی دختره کنارم وایساده و منو صدا کرد
؟: چطوری کوک
کوک: (سرمو بردم بالا دیدم خواهرمه چند سال پیش بابام خواهرمو از خونه بیرون کرد چون اون با ی پسره اوکی شده بود و از پسره حامله شده بود و پسره گذاشته بود رفته بود به خاطر اینکه به نظر بابام اون عابروی خانوادمونو برده بود اونو از خونه بیرون کرد راستی اسم خوارم لیاست)
لیا: دلم برات تنگ شده بود داداشی
کوک: اگه پدرم میفهمید باهاش حرف زدم خیلی بد میشد ولی من باهاش حرف زدم اون خواهرمه)
کوک: حالت چطوره لیا
لیا: خوبم داداش
کوک: دخترت چطوره
لیا: اونم خوبه
کوک: من دیگه باید برم
لیا: اممم نه وایسا کارت دارم....
۷.۹k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.