یکی تعریف می کرد وقتی از نماز جماعت
یکی تعریف میکرد وقتی از نماز جماعت
صبح بر میگشتم جماعتی را دیدم که
بزور قصد سوار کردن گاو نری را در
ماشین داشتند.
گاو مقاومت میکرد و حاضر نبود
سوار ماشین بشود، من رفتم دستی
به پیشانی گاو کشیدم؛
گاو مطیع شد و سوار شد.
من مغرور شدم و پیش خودم گفتم؛
«این از برکت نماز صبح است.»
وقتی رسیدم خانه دیدم مادرم گریه
و زاری میکند، علت را که جویا شدم
گفت گاومان را دزدیدند...
گاو مرا شناخته بود
ولی من او را نشناختم🔻
صبح بر میگشتم جماعتی را دیدم که
بزور قصد سوار کردن گاو نری را در
ماشین داشتند.
گاو مقاومت میکرد و حاضر نبود
سوار ماشین بشود، من رفتم دستی
به پیشانی گاو کشیدم؛
گاو مطیع شد و سوار شد.
من مغرور شدم و پیش خودم گفتم؛
«این از برکت نماز صبح است.»
وقتی رسیدم خانه دیدم مادرم گریه
و زاری میکند، علت را که جویا شدم
گفت گاومان را دزدیدند...
گاو مرا شناخته بود
ولی من او را نشناختم🔻
۱۱.۰k
۲۷ دی ۱۳۹۸