اغوش استاد🌙
#اغوش_استاد🌙
#پارت_78
امروز پنجشنبه بود وخیلی دلم گرفته بودنگاهی به پنجره انداختم بارون شدید
میبارید تویه تصمیم ناگهانی رفتم سمت اتاقم وبلوز وشلوارم وبا یه شلوار لی تنگ مشکی بایه مانتو مشکی که کمربندش طلایی بود تنم کردم ویه شال مشکی با خطای طلایی سرم کردم وجلوی آیینه وایسادم و یکم کرم به صورتم زدم وخط چشم کشیدم...رژلب کالباسی روبرداشتم ویکم به لبام زدم وکیف وگوشیم وبرداشتم وکفشام وپام کردم وازخونه زدم بیرون ودر وقفل کردم ودکمه اسانسور وزدم ومنتظر شدم به این طبقه برسه؛
فقط میخواستم زودتر بیاد ومن با سلطانی چشم توچشم نشم از اون اتفاق یک ماه گذشته بود وفقط تودانشگاه می دیدمش واز اون موقع رضا هم ندیده بودم حس می کردم بخاطر من رفاقتشون خراب شده سری تکون دادم وزیر لب زمزمه کردم:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پارت_78
امروز پنجشنبه بود وخیلی دلم گرفته بودنگاهی به پنجره انداختم بارون شدید
میبارید تویه تصمیم ناگهانی رفتم سمت اتاقم وبلوز وشلوارم وبا یه شلوار لی تنگ مشکی بایه مانتو مشکی که کمربندش طلایی بود تنم کردم ویه شال مشکی با خطای طلایی سرم کردم وجلوی آیینه وایسادم و یکم کرم به صورتم زدم وخط چشم کشیدم...رژلب کالباسی روبرداشتم ویکم به لبام زدم وکیف وگوشیم وبرداشتم وکفشام وپام کردم وازخونه زدم بیرون ودر وقفل کردم ودکمه اسانسور وزدم ومنتظر شدم به این طبقه برسه؛
فقط میخواستم زودتر بیاد ومن با سلطانی چشم توچشم نشم از اون اتفاق یک ماه گذشته بود وفقط تودانشگاه می دیدمش واز اون موقع رضا هم ندیده بودم حس می کردم بخاطر من رفاقتشون خراب شده سری تکون دادم وزیر لب زمزمه کردم:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۲.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.