از زبان کوک
از زبان کوک
صدای گریه کسی رو از اتاق بغلی میشنیدم
از تختم پاشدم و به اتاق رفتم دید از سرویس
صدای گریه میاد در زدم
-ا/ت حالت خوبه (خمار)
+نه هق نه هق خوب نیستم هق آخه چرا من
هق چرا من باید گیر همچین آدمی بیوفتم......
ناراحت شدم و درو باز کردم ا/ت رو در آغوش
گرفتمو بهش دلداری دادم با اینکا از
ماجرا خبر نداشتم
-ا/ت میتونی بهم بگی چی شده
ا/ت با چشمانی پر از اشک و گونه ای خیس
در حالی که صداش گرفته بود گفت
+دیشب با لینا رفتم بار بعد چند دقیقه
لینا با یه پسر رفت و بعد دو پیک دیدم شوگا
آمد پیشم نشست گفتش هق گفتش که شنیدم
بکهیون رو دزدیدن گفت اگه میخوای
برادرت و ببینی هق امشب بیا خونم مهمونی دارم
بعد گفتن ماجرا دوباره زد زیر گریه
-آروم باش باشه امشب باهم میریم و بکهیون رو
نجات میدیم و سه نفری حساب بکهیون رو میرسیم
از زبان ا/ت
بعد از دلداری های کوک یکم آروم شدم بلند
شدم و به کوک گفتم برو پایین تو هنوز خماری
برو یه چی بخور از خماری در بیای کوک هم
رفت و من صورتمو شستم لباسمو عوض
کردم (اسلاید 2) رفتم پایین و صبحانه خوردم
از زبان شوگا
(بادیگارد^)
^قربان دومین نفر رو گرفتیم
¥خوبه بزارید پیش همون پسره
^قربان نقشتون برای امشب چیه
¥اهم اهم... خب امشب سالگرد قدم
گذاشتن من تو مافیا ست واسه همین یه
مهمونی ترتیب دادم که ا/ت هم داخلش
هست چون میدونستم همینجوری نماید
پسره رو اسمش چی بود آها بکهیون رو
گروگان گرفتم تا از ا/ت بخوام تهیونگ رو برام
بیاره و بعد بکهیون رو آزاد میکنم
^قربان پس نفر دوم چی؟
¥اونو وقتی تهیونگ کارشو انجام داد آزاد
میکنم
^از اقوام کیم تهیونگ است؟
¥نه فقط برای اینکا ا/ت تهیونگ رو راضی
کنه که کارمو انجام بده و بعد آزاد میشه.......
.......... ادامه دارد..........
________________________
مايل به حمایت؟ ⛓️🖇️👻
________________________
شرط پارت بعد 15 کامت 20 لایک
صدای گریه کسی رو از اتاق بغلی میشنیدم
از تختم پاشدم و به اتاق رفتم دید از سرویس
صدای گریه میاد در زدم
-ا/ت حالت خوبه (خمار)
+نه هق نه هق خوب نیستم هق آخه چرا من
هق چرا من باید گیر همچین آدمی بیوفتم......
ناراحت شدم و درو باز کردم ا/ت رو در آغوش
گرفتمو بهش دلداری دادم با اینکا از
ماجرا خبر نداشتم
-ا/ت میتونی بهم بگی چی شده
ا/ت با چشمانی پر از اشک و گونه ای خیس
در حالی که صداش گرفته بود گفت
+دیشب با لینا رفتم بار بعد چند دقیقه
لینا با یه پسر رفت و بعد دو پیک دیدم شوگا
آمد پیشم نشست گفتش هق گفتش که شنیدم
بکهیون رو دزدیدن گفت اگه میخوای
برادرت و ببینی هق امشب بیا خونم مهمونی دارم
بعد گفتن ماجرا دوباره زد زیر گریه
-آروم باش باشه امشب باهم میریم و بکهیون رو
نجات میدیم و سه نفری حساب بکهیون رو میرسیم
از زبان ا/ت
بعد از دلداری های کوک یکم آروم شدم بلند
شدم و به کوک گفتم برو پایین تو هنوز خماری
برو یه چی بخور از خماری در بیای کوک هم
رفت و من صورتمو شستم لباسمو عوض
کردم (اسلاید 2) رفتم پایین و صبحانه خوردم
از زبان شوگا
(بادیگارد^)
^قربان دومین نفر رو گرفتیم
¥خوبه بزارید پیش همون پسره
^قربان نقشتون برای امشب چیه
¥اهم اهم... خب امشب سالگرد قدم
گذاشتن من تو مافیا ست واسه همین یه
مهمونی ترتیب دادم که ا/ت هم داخلش
هست چون میدونستم همینجوری نماید
پسره رو اسمش چی بود آها بکهیون رو
گروگان گرفتم تا از ا/ت بخوام تهیونگ رو برام
بیاره و بعد بکهیون رو آزاد میکنم
^قربان پس نفر دوم چی؟
¥اونو وقتی تهیونگ کارشو انجام داد آزاد
میکنم
^از اقوام کیم تهیونگ است؟
¥نه فقط برای اینکا ا/ت تهیونگ رو راضی
کنه که کارمو انجام بده و بعد آزاد میشه.......
.......... ادامه دارد..........
________________________
مايل به حمایت؟ ⛓️🖇️👻
________________________
شرط پارت بعد 15 کامت 20 لایک
۶.۵k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.