عشق حقیقی پارت ⁸
عشق حقیقی پارت ⁸
MR.KANG:
"فردا ساعت ⁶:⁰⁰ توی مهمونی میبینمتون "
جین و جیسو اومدن بیرون جیسو از شدت خوشحالی چند بار بالا و پایین پرید و پاکت قرارداد رو بغل کرد
JIN :
" (خنده ) خانم کیم الان اگه شما رو ببینن شک میکنن آروم باشین "
JISOO:
" اوه ... بله راست میگین ( خنده ) بریم هتل خوشحالی کنیم "
جیسو و جین سوار ماشین هاشون شدن و رفتن هتل ب سمت اتاق هاشون جیسو قفل در رو باز کرد و جین هم داشت درو باز میکرد بره داخل ولی صدای خوشحالی جیسو ب خنده می آوردش درو باز کرد و رفت داخل خونه جیسو کلی با سوها خوشحالی کرد
[صدای زنگ در ]
جیسو ب سمت در رفت و در رو باز کرد یکی از کارمند ها بود
LONA:
" جیسو هرچی پوشیدی رو عوض نکن فقد برو تو لابی ببین چه غوغایی ب پاشده "
JISOO :
" مگه چی شده لونا !؟ "
LONA :
"خودت برو ببین "
JISOO:
" سوها بمون تا من بیام "
در اتاقو قفل کرد و ب سمت لابی دوید با صحنه ای ک دید میخاست خودشو جر واجر کنه جین داشت با برادر جیشو دعوا میکرد بخاطر اینکه از زبون بابا ی جین شنیده بود جیسو زندس چهار تا برادر ب ی جین خیلی افتضاح بود
" هویییییی .... شما پنج تا اسکل ... چرا دعوا میکنین بیاین اینجا ببینم "
جیسو آنقدر بلند داد کشیده بود ی دیقه دستش رو رو گلوش گذاشت سریع از بغلشون رد شد بره ی اتاق بگیره باهاشون حرف بزنه
JIN :
"همه میان اتاق من حرف بزنیم "
جیسو ک آمپرش بالا رفته بود و از اعصبانیت قرمز شده بود با قدم های محکم ب سمت اتاق جین رفت جین درو باز کرد خواستن بگن ک جیسو اول بره تو
" همتون گم شین تو آخرین نفر میام "
همه رفتن و جیسو رفت داخل
" عایشششش .... دیگه نباید ب کسی اعتماد کنم "
★اسم برادراش سوجین ،یوجین ،سونگ ، یونها هست
YONHI:
" یعنی تا وقتی ک بمیریم میخواستی بیخبرمون بزاری میدونی چقدر دلمون برات تنگ شد "
سونگ ، یوجین ، سوجین و جین حرف برادر بزرگشون رو تایید کردن ...
JISOO:
" هوففف ... کسی غیر شما عمو و بابابزرگ نمیدونه ؟ "
YONHI :
" ن نمیدونه فقد این اسکل (اشاره ب جین ) از هیچی خبر نداره براش توضیح بده "
JIN :
"الان شما ها از کجا میدونین جیسو خودمونه ؟ "
YONHI :
" چون آمار گم شدن اون سال رو فقد جیسو داشت و تو مدرسه و دانشگاه تنها کسی بود ک ب عنوان ترد شده از خانواده درس میخوند الان هم ب همون صورت کار میکنه جدا از اون با خواهر گم شدت زندگی میکنه "
JIN :
یعنی میگی امروز اومدم زنگ زدم گفتی دوستم خوابه ...
JISOO:
" ارع ... ارع آلیا بود ... آلیا الان خودش ی شرکت طراحی مد و فشن داره "
JIN :
" بعدن میام میبینمش باشه "
جیسو تایید کرد ... اونجوری ک فکر میکرد هم بازی بچگی هاش ک جین بود فقد ب فکر خواهرش بود اصلا حتی از پیدا شدنش هم خوشحال نشد براش کافی بود ک برادراش خوشحال شدن بودن اینکه خداحافظی کنه از اتاق جین زد بیرون و رفت پیش سوها
MR.KANG:
"فردا ساعت ⁶:⁰⁰ توی مهمونی میبینمتون "
جین و جیسو اومدن بیرون جیسو از شدت خوشحالی چند بار بالا و پایین پرید و پاکت قرارداد رو بغل کرد
JIN :
" (خنده ) خانم کیم الان اگه شما رو ببینن شک میکنن آروم باشین "
JISOO:
" اوه ... بله راست میگین ( خنده ) بریم هتل خوشحالی کنیم "
جیسو و جین سوار ماشین هاشون شدن و رفتن هتل ب سمت اتاق هاشون جیسو قفل در رو باز کرد و جین هم داشت درو باز میکرد بره داخل ولی صدای خوشحالی جیسو ب خنده می آوردش درو باز کرد و رفت داخل خونه جیسو کلی با سوها خوشحالی کرد
[صدای زنگ در ]
جیسو ب سمت در رفت و در رو باز کرد یکی از کارمند ها بود
LONA:
" جیسو هرچی پوشیدی رو عوض نکن فقد برو تو لابی ببین چه غوغایی ب پاشده "
JISOO :
" مگه چی شده لونا !؟ "
LONA :
"خودت برو ببین "
JISOO:
" سوها بمون تا من بیام "
در اتاقو قفل کرد و ب سمت لابی دوید با صحنه ای ک دید میخاست خودشو جر واجر کنه جین داشت با برادر جیشو دعوا میکرد بخاطر اینکه از زبون بابا ی جین شنیده بود جیسو زندس چهار تا برادر ب ی جین خیلی افتضاح بود
" هویییییی .... شما پنج تا اسکل ... چرا دعوا میکنین بیاین اینجا ببینم "
جیسو آنقدر بلند داد کشیده بود ی دیقه دستش رو رو گلوش گذاشت سریع از بغلشون رد شد بره ی اتاق بگیره باهاشون حرف بزنه
JIN :
"همه میان اتاق من حرف بزنیم "
جیسو ک آمپرش بالا رفته بود و از اعصبانیت قرمز شده بود با قدم های محکم ب سمت اتاق جین رفت جین درو باز کرد خواستن بگن ک جیسو اول بره تو
" همتون گم شین تو آخرین نفر میام "
همه رفتن و جیسو رفت داخل
" عایشششش .... دیگه نباید ب کسی اعتماد کنم "
★اسم برادراش سوجین ،یوجین ،سونگ ، یونها هست
YONHI:
" یعنی تا وقتی ک بمیریم میخواستی بیخبرمون بزاری میدونی چقدر دلمون برات تنگ شد "
سونگ ، یوجین ، سوجین و جین حرف برادر بزرگشون رو تایید کردن ...
JISOO:
" هوففف ... کسی غیر شما عمو و بابابزرگ نمیدونه ؟ "
YONHI :
" ن نمیدونه فقد این اسکل (اشاره ب جین ) از هیچی خبر نداره براش توضیح بده "
JIN :
"الان شما ها از کجا میدونین جیسو خودمونه ؟ "
YONHI :
" چون آمار گم شدن اون سال رو فقد جیسو داشت و تو مدرسه و دانشگاه تنها کسی بود ک ب عنوان ترد شده از خانواده درس میخوند الان هم ب همون صورت کار میکنه جدا از اون با خواهر گم شدت زندگی میکنه "
JIN :
یعنی میگی امروز اومدم زنگ زدم گفتی دوستم خوابه ...
JISOO:
" ارع ... ارع آلیا بود ... آلیا الان خودش ی شرکت طراحی مد و فشن داره "
JIN :
" بعدن میام میبینمش باشه "
جیسو تایید کرد ... اونجوری ک فکر میکرد هم بازی بچگی هاش ک جین بود فقد ب فکر خواهرش بود اصلا حتی از پیدا شدنش هم خوشحال نشد براش کافی بود ک برادراش خوشحال شدن بودن اینکه خداحافظی کنه از اتاق جین زد بیرون و رفت پیش سوها
۳.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.