اسلاید ها : ¹. سوها ².ماشین ³. لباس
اسلاید ها : ¹. سوها ².ماشین ³. لباس
عشق حقیقی پارت ⁶
جیسو سمت دختر کوچولو رفت و بغلش کرد
" ایراد نداره میخوای با من زندگی کنی ؟ "
Girl:
"با تو و این آقاهه ؟"
JISOO :
" نه سوها اون رئیس منه من منشی اونم فقد با من "
SOHA :
" ارع زندگی میکنم "
یهو ی مرد و زن اومدن سمت سوها تا بگیرنش ولی جیسو سوها رو پشت خودش قایم کرد و زن اومد زر تو دهن جیسو ... جیسو تعجب کرد و سریع سرشو بالا آورد
" چی کار میکنی زنیکه عوضی "
WOMEN :
تو چی کار میکنی زنیکه بچم رو بده ...!
جیسو خیلی محکم و بدون ترس جوابش رو داد
" بچه ای ک با ³ سال سن ولش کردی هان ؟ بچه ای ک ازت میترسه؟ن نمیدم دیگه بچه هایی ک رها میشن ب سرپرستی قبول میشن فهمیدی ؟ "
زن خواست بار دیگه بزنه ولی این دفعه دست جین مانع شد
" خانم کیم برای اینکه برابر باشی این دفعه تو بزن تو دهنش خودت گفتی سابقه دعوا داری مگه نه ؟"
جیسو از حرکت و حرف جین خوشش اومد و زد تو دهن زن ... انقد دست جیسو محکم بود ک زن پرت شد رو زمین
" فهمیدی یا دوباره بگم ک بچت دیگه دوستت نداره ؟"
زن فحشی زیر لب نسار جیسو کرد و رفت ب سمت خونش ...
" سوها رفتن بیا بریم هتل تو اتاق من "
سوها تایید کرد و رفت با جین و جیسو رفت سمت هتل همه رسیده بودن و اتاق هاشون رو هم تحویل گرفته بودن جیسو و جین هم اتاق هاشون رو تحویل گرفتن و رفتن تو اتاق ... جیسو در اتاق رو باز کرد و با سوها رفت داخل ...
" سوها بیا بریم برات لباس بخرم لباسی ندارم بهت بدم "
سوها تایید کرد و با جیسو رفت جیسو دنبال گوشیش گشت یادش افتاد دست جین هست سریع ب سمت اتاق جین رفت ک روب رو ی اتاقش بود در زد
JIN :
" بله ... کیه ؟ "
JISOO:
"منم آقای کیم گوشیم رو میخوام "
جین در رو باز کرد و گوشی رو بهش داد
" اوه ... سلام بله بفرمایید "
جیسو تشکر کرد و رفت پیش سوها پیامکی از سمت 'رئیس کیم [عمو]' در یافت کرد پیام رو باز کرد ...
" سلام دخترم امیدوارم تا الان ب سلامت رسیده باشید چون بابابزرگ گفت ماشینی ک برات خریده رو واست فرستادم برو بگیرش و باهاش هرکاری دوست داری بکن پدر بزرگت گفت رنگی ک بچگی دوست داشتی اینه فکر نمیکنم الان دوست داشته باشی میتونی ببری رنگش رو عوض کنی مواظب خودت باش دخترم "
جیسو پیام تشکر برای عموش فرستاد و رفت پیشخوان هتل ...
" سلام خسته نباشید ماشینی ب نام کیم جیسو اینجا آوردن "
^ :
"بله شما کیم جیسو هستید ؟ "
JISOO :
"بله خودمم ماشین رو کجا گذاشتن سویچ رو میدین ؟"
^:
"تو پارکینگ میگیم براتون بیارن ... بفرمایید اینم سویچ "
جیسو از دیدن ماشین پراش ریخته بود سوها دست جیسو رو کشید
" جیسو انقد پولدار بودی ؟"
جیسو موهاش رو عقب داد
" دیگه دیگه "
سوار ماشین شدن و ب نزدیک ترین مرکز خرید رفتن و خرید کردن ... برای سوها کلی لباس خریدن و سوها یکی رو انتخاب کرد و پوشید ...
عشق حقیقی پارت ⁶
جیسو سمت دختر کوچولو رفت و بغلش کرد
" ایراد نداره میخوای با من زندگی کنی ؟ "
Girl:
"با تو و این آقاهه ؟"
JISOO :
" نه سوها اون رئیس منه من منشی اونم فقد با من "
SOHA :
" ارع زندگی میکنم "
یهو ی مرد و زن اومدن سمت سوها تا بگیرنش ولی جیسو سوها رو پشت خودش قایم کرد و زن اومد زر تو دهن جیسو ... جیسو تعجب کرد و سریع سرشو بالا آورد
" چی کار میکنی زنیکه عوضی "
WOMEN :
تو چی کار میکنی زنیکه بچم رو بده ...!
جیسو خیلی محکم و بدون ترس جوابش رو داد
" بچه ای ک با ³ سال سن ولش کردی هان ؟ بچه ای ک ازت میترسه؟ن نمیدم دیگه بچه هایی ک رها میشن ب سرپرستی قبول میشن فهمیدی ؟ "
زن خواست بار دیگه بزنه ولی این دفعه دست جین مانع شد
" خانم کیم برای اینکه برابر باشی این دفعه تو بزن تو دهنش خودت گفتی سابقه دعوا داری مگه نه ؟"
جیسو از حرکت و حرف جین خوشش اومد و زد تو دهن زن ... انقد دست جیسو محکم بود ک زن پرت شد رو زمین
" فهمیدی یا دوباره بگم ک بچت دیگه دوستت نداره ؟"
زن فحشی زیر لب نسار جیسو کرد و رفت ب سمت خونش ...
" سوها رفتن بیا بریم هتل تو اتاق من "
سوها تایید کرد و رفت با جین و جیسو رفت سمت هتل همه رسیده بودن و اتاق هاشون رو هم تحویل گرفته بودن جیسو و جین هم اتاق هاشون رو تحویل گرفتن و رفتن تو اتاق ... جیسو در اتاق رو باز کرد و با سوها رفت داخل ...
" سوها بیا بریم برات لباس بخرم لباسی ندارم بهت بدم "
سوها تایید کرد و با جیسو رفت جیسو دنبال گوشیش گشت یادش افتاد دست جین هست سریع ب سمت اتاق جین رفت ک روب رو ی اتاقش بود در زد
JIN :
" بله ... کیه ؟ "
JISOO:
"منم آقای کیم گوشیم رو میخوام "
جین در رو باز کرد و گوشی رو بهش داد
" اوه ... سلام بله بفرمایید "
جیسو تشکر کرد و رفت پیش سوها پیامکی از سمت 'رئیس کیم [عمو]' در یافت کرد پیام رو باز کرد ...
" سلام دخترم امیدوارم تا الان ب سلامت رسیده باشید چون بابابزرگ گفت ماشینی ک برات خریده رو واست فرستادم برو بگیرش و باهاش هرکاری دوست داری بکن پدر بزرگت گفت رنگی ک بچگی دوست داشتی اینه فکر نمیکنم الان دوست داشته باشی میتونی ببری رنگش رو عوض کنی مواظب خودت باش دخترم "
جیسو پیام تشکر برای عموش فرستاد و رفت پیشخوان هتل ...
" سلام خسته نباشید ماشینی ب نام کیم جیسو اینجا آوردن "
^ :
"بله شما کیم جیسو هستید ؟ "
JISOO :
"بله خودمم ماشین رو کجا گذاشتن سویچ رو میدین ؟"
^:
"تو پارکینگ میگیم براتون بیارن ... بفرمایید اینم سویچ "
جیسو از دیدن ماشین پراش ریخته بود سوها دست جیسو رو کشید
" جیسو انقد پولدار بودی ؟"
جیسو موهاش رو عقب داد
" دیگه دیگه "
سوار ماشین شدن و ب نزدیک ترین مرکز خرید رفتن و خرید کردن ... برای سوها کلی لباس خریدن و سوها یکی رو انتخاب کرد و پوشید ...
۳.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.