بیخوابیهای ممتد

بی‌خوابی‌های ممتد
توهم داشتنت
و بارانی که یکتا شاهدِ تنهاییِ مدفونم بود
قدم‌هایِ ناموزون
پشتِ ایستگاههای تکراری

نگاهِ پژمرده که چقدر بوی مرگ میدهد

وانمود میکنم که هستی،وانمود میکنم که هستم
وانمود کردن آسان است

این رگها بوی خون نمیدهند
و این بی‌خوابی مرا آزرده میکند

تکرار یک موسیقی که مهر شده به ناممان
میتوانستیم تا ابد زیر باران برقصیم

اما تنم خشک است،نگاهم ثابت به روی دری که هیچگاه باز نمیشود

سرد است
میگویند رفته‌ای
میگویند بعد از تو مرده‌ام،با یک سقوط آزاد...
ولی من فقط بی‌خوابم...
دیدگاه ها (۸)

این روزهااینگونه ام:فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده استآ...

این پست رو تقدیم میکنم به دو دوست بزرگوارم#ماهرخ و#شیرین بخا...

تو را دوست نمی دارم...گرچه گلی در نظر آیی...یا یاقوت زردی......

تو مرا فراموش میکنیزنی را که در آغوشِ اَمن و مهربانت گُم شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط