وقتی یک ساعت به تو هدیه میدهند در واقع یک جهنم کوچک غرقه
وقتی یک ساعت به تو هدیه میدهند در واقع یک جهنم کوچک غرقه در گل را برایت هدیه آورده اند. یک غل و زنجیر از جنس گل سرخ. یک سلول،زندان از جنس هوا. فقط ساعت را به تو هدیه نمی دهند همراه آن بهترین آرزوها را هم ارزانی ات می کنندو اینکه امیدواریم یک عالمه وقت برایت کار کند چون یک مارک عالی سوییسی است. یک سنگ فوق العاده هم دارد. فقط این وسیله ی ظریف کاری شده را که به مچ دستت می بندی و با خودت به گردش می بری را به تو هدیه نمی کنند.خودشان هم نمی دانند و عمق فاجعه همین جاست که نمی دانند که به تو یک قطعه ی شکننده و متزلزل از خودت را هدیه می دهند. چیزی که پاره ای از توست اما جسمت نیست. چیزی که باید با یک بند چرمی به بدنت وصل کنی مثل یک دست اضافه که از مچت آویزان باشد . به تو ضرورت کوک کردن دائمش را تا همچنان یک ساعت بماند،به تو وسواس توجه کرن به زمان دقیق در ویترین جواهر فروشی ها، اخبار رادیو و ساعت گویا را هدیه می دهند. به تو هراس از دست دادنش را هدیه میدهند. . هراسِ از اینکه نکند آن را از تو بدزدند یا از دستت زمین بیفتد و بشکند، به تو مارکش را هدیه می دهند و اطمینان به اینکه این مارک از بقیه بهتر است.، به تو دغدغه ی مقایسه ی ساعتت را با بقیه ی ساعتها را هدیه می دهند، به تو یک ساعت هدیه نمی دهند. تو خودت هدیه هستی! تو را برای جشن تولد ساعت به او هدیه می دهند...
- ۵۴۴
- ۲۴ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط