عشق.رویایی.من
#عشق.رویایی.من
#پارت.چهل.و.دوم
از زبون #حوری
وقتی حموم کردم و تموم شد اومدم بیرون دیدم کریس دست به سینه وایستاده و با اخم داره نگام میکنه
حوری:چته😐
کریس:چهارساعت!!چهارساعت کامل توی اون حموم کوفتی بودی
حوری:احح حموم نبود که مثل استخر بود عیشش😒
کریس:فقط اون دهنتو ببند لباساتو بپوش گمشو بیا پاعین پرنسسا اومدن
حوری:اون لیسای چصم اومدع؟😃
کریس:مودب باش
تقریبا این حرفشو زیر لبی غرید و منم از ترس رفتن پشت در حموم اونم با یه سریع حاضرشو از اتاقم رفت بیرون اول موهامو خشک کردم چون وقت ارایش نداشتم فقط یه رژلب زدن که اصن شبیه رژ لبای خودمون نبود بعدش یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم مثل پرنسسا رفتم پاعین(نویسنده جر مخورد)
نشستن رویه صندلی کنار کریس که خالی بود خیلی با احترام شروع کردم به خوردن شام فقط وقتی شام تموم شد داشتیم دسر میخوردیم ریدم چون ژله افتاد رو لباسم من مثل برق گرفتهها هی جیغ میزدم😐✨
بعد از اینکه کلی ابروی پسرارو بردیم پرنسسا تشرفشونو بردن
چانی:ریدینننن
سهون:ابرو نزاشتیم برامون کهههه
سیلدا:دلتونم بخاد
کریس:این بچه ننه بازیا چیبود دراوردین ای خداااا
نفس:به این مشتخصی رفتار کردیم گمشین اصن لیاقتمونو ندارین😒🔪
لوهان:من کاملا ریلکسکم
رویا:تو اصن در سکوت به سر میبری
لوهان:خیلی بدع ارومم؟
رویا:ن خیلی خوبه رو مخ نیصی
لوهان:عیحححح
رویا:زبون درازی*
کریس:امشب توی انباری پیش اسبا میخابین ادب بشین
حوری:چییییی
چانیول:کریس این یکم زیاده رویه
مبینا:نحححح گوه میخوره به سر و وضعم لطفا اینکارو نکنینننن
کریس:نزارین کاری کنم بین لاشهی گرگینهها بخابین
رویا:عققق
لوهان:کریسسس بسههه
کریس:اوکی اونا میتونن امشب هرجاعی بخابن جز اتاقشون
سیلدا:تفففف
سهون:سیلدا پیش من میخابه کریسس
کریس:اگه من گزاشتم اونم بیاد بخابه😐🔪
#پارت.چهل.و.دوم
از زبون #حوری
وقتی حموم کردم و تموم شد اومدم بیرون دیدم کریس دست به سینه وایستاده و با اخم داره نگام میکنه
حوری:چته😐
کریس:چهارساعت!!چهارساعت کامل توی اون حموم کوفتی بودی
حوری:احح حموم نبود که مثل استخر بود عیشش😒
کریس:فقط اون دهنتو ببند لباساتو بپوش گمشو بیا پاعین پرنسسا اومدن
حوری:اون لیسای چصم اومدع؟😃
کریس:مودب باش
تقریبا این حرفشو زیر لبی غرید و منم از ترس رفتن پشت در حموم اونم با یه سریع حاضرشو از اتاقم رفت بیرون اول موهامو خشک کردم چون وقت ارایش نداشتم فقط یه رژلب زدن که اصن شبیه رژ لبای خودمون نبود بعدش یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم مثل پرنسسا رفتم پاعین(نویسنده جر مخورد)
نشستن رویه صندلی کنار کریس که خالی بود خیلی با احترام شروع کردم به خوردن شام فقط وقتی شام تموم شد داشتیم دسر میخوردیم ریدم چون ژله افتاد رو لباسم من مثل برق گرفتهها هی جیغ میزدم😐✨
بعد از اینکه کلی ابروی پسرارو بردیم پرنسسا تشرفشونو بردن
چانی:ریدینننن
سهون:ابرو نزاشتیم برامون کهههه
سیلدا:دلتونم بخاد
کریس:این بچه ننه بازیا چیبود دراوردین ای خداااا
نفس:به این مشتخصی رفتار کردیم گمشین اصن لیاقتمونو ندارین😒🔪
لوهان:من کاملا ریلکسکم
رویا:تو اصن در سکوت به سر میبری
لوهان:خیلی بدع ارومم؟
رویا:ن خیلی خوبه رو مخ نیصی
لوهان:عیحححح
رویا:زبون درازی*
کریس:امشب توی انباری پیش اسبا میخابین ادب بشین
حوری:چییییی
چانیول:کریس این یکم زیاده رویه
مبینا:نحححح گوه میخوره به سر و وضعم لطفا اینکارو نکنینننن
کریس:نزارین کاری کنم بین لاشهی گرگینهها بخابین
رویا:عققق
لوهان:کریسسس بسههه
کریس:اوکی اونا میتونن امشب هرجاعی بخابن جز اتاقشون
سیلدا:تفففف
سهون:سیلدا پیش من میخابه کریسس
کریس:اگه من گزاشتم اونم بیاد بخابه😐🔪
۷.۰k
۰۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.