یک روز به عنوان جنس مخالف part 4
این داستان باجی:
باجی: مایکی پاشو...واییییییییییییی تو که دوباره پسر شدی نکبتتتت
مایکی: چی بگم حتمن خدا اجرمو ازم برداشته قسمت نبوده😂😂
باجی: خفه شو ببینم اههه
مایکی: مراقب باش هوا گرمه آب باز کردی و رو خودت گرفتی یهو دیدی ناقص ال عضو شدی و از عمویی شدی عمه بچه هام🤣
باجی: مایکی تو لطف کن خفه شو
مایکی: باجی صداش یکم از بم بودنش کم نشده؟
از سنجو هم نازک تره ...
باجی: عرررررررررررررررررررررررر مایکیییییی جونممممممممممممممممممممممممممم
مایکی: اوووووووععععععع جونننن عجب دافی شدیییی شماره بدم پاره کنی؟🤣
باجی:مایکی ناموصن خفه شووووو من از ترس تو خودم حتا نمیدونم شماره چند کردمممم
مایکی: اشکال ندارع الان مهم منو توعیم...
باجی: مامانمم کوووووو؟
مایکی: نظرت چیه برایه اینکه مامانت پارت نکنه بیای کلن تو اتاقه من زندگی کنی ها؟
باجی: گمشو مایکیییی نفرینتو به منم سرایت دادییی؟
مایکی: نفرین چیهههه برادرممم
باجی:مزخرف ترین اتفاق ممکن اینه که...
*زنگ در میاد
مایکی: بیا خودش اومد...دردسر هایه اصلی
مایکی: بله بفرمایید؟
کازوتورا: مایکی تو خونه باجی چی کار میکنی؟
مایکی:خودت تو خونه ی باجی چی کار میکنی؟
کازوتورا: من که هنوز تو نیومدم!
مایکی: اوع ارع بیا تو ...
*کازو پاشو میزاره داخل...
مایکی: آهااااع گیرت آوردم حالا تو خونه ی باجی هستی ..تو خونه ی باجی چی کار میکنی؟
کازوتورا: به تو چه مگه مجبورم بهت جواب پس بدم؟
مایکی: ارع مجبوری..
کازوتورا: من هر روز میام اینجا..
مایکی:که لاس بزنی؟
کازوتورا: ارع..اصن میام لاس میزنم به تو چه؟
مایکی: باجی الان دارع زنه من میشه نیا دور و برش
کازوتورا: باجی مگه زنه که زنه تو بشه؟
مایکی: ارع خب زنه..
کازوتورا: نه بابا چطوری اون وقت؟
مایکی: اینطوری..*میره سمته باجی *
باجی دنباله یه هودی یا چیزی میگرده تا خودشو بپوشونه که مایکی میره تو اتاق و کازو هم دنبالش مایکی: اینطوری * پیراهن باجی رو میکشه بالا
باجی یه لگد به پهلو مایکی میزنه: ای مردکه هیزههههههههههههههه چشم چرونننننننن
مایکی: چی میگی فقط خاستم به موزتورا نشون بدم دختر شدی عجیجم
کازوتورا: ینی چی من از تنهایی دارم میمیرم بعد با مایکی مزدوج شدی؟
باجی: کی گفته من مزدوج شدم و کی گفته تو تنهایی؟
کازوتورا:اصن چطوری دختر شدی؟
باجی: داستانش طولانیه..
۲۹ دقیقه بعد:
کازوتورا: خب ینی این آرزو مایکی بوده که با کن چینش مزدوج شه و مایکی دختر شده و دختر بودنشو به تو سرایت داده و بنابر این همه ی اینا تقصیر مایکیه..
مایکی: من پیشنهاد میکنم ببندی اون تویله رو
باجی: بر و بچ زود باشید برید الان مامانم میاد هممونو پارت میکنه...
مایکی دسته کازو رو میگیره و از پنجره میپرن پایین
باجی: منگلا...خب از در...میرفتید😐
باجی: مایکی پاشو...واییییییییییییی تو که دوباره پسر شدی نکبتتتت
مایکی: چی بگم حتمن خدا اجرمو ازم برداشته قسمت نبوده😂😂
باجی: خفه شو ببینم اههه
مایکی: مراقب باش هوا گرمه آب باز کردی و رو خودت گرفتی یهو دیدی ناقص ال عضو شدی و از عمویی شدی عمه بچه هام🤣
باجی: مایکی تو لطف کن خفه شو
مایکی: باجی صداش یکم از بم بودنش کم نشده؟
از سنجو هم نازک تره ...
باجی: عرررررررررررررررررررررررر مایکیییییی جونممممممممممممممممممممممممممم
مایکی: اوووووووععععععع جونننن عجب دافی شدیییی شماره بدم پاره کنی؟🤣
باجی:مایکی ناموصن خفه شووووو من از ترس تو خودم حتا نمیدونم شماره چند کردمممم
مایکی: اشکال ندارع الان مهم منو توعیم...
باجی: مامانمم کوووووو؟
مایکی: نظرت چیه برایه اینکه مامانت پارت نکنه بیای کلن تو اتاقه من زندگی کنی ها؟
باجی: گمشو مایکیییی نفرینتو به منم سرایت دادییی؟
مایکی: نفرین چیهههه برادرممم
باجی:مزخرف ترین اتفاق ممکن اینه که...
*زنگ در میاد
مایکی: بیا خودش اومد...دردسر هایه اصلی
مایکی: بله بفرمایید؟
کازوتورا: مایکی تو خونه باجی چی کار میکنی؟
مایکی:خودت تو خونه ی باجی چی کار میکنی؟
کازوتورا: من که هنوز تو نیومدم!
مایکی: اوع ارع بیا تو ...
*کازو پاشو میزاره داخل...
مایکی: آهااااع گیرت آوردم حالا تو خونه ی باجی هستی ..تو خونه ی باجی چی کار میکنی؟
کازوتورا: به تو چه مگه مجبورم بهت جواب پس بدم؟
مایکی: ارع مجبوری..
کازوتورا: من هر روز میام اینجا..
مایکی:که لاس بزنی؟
کازوتورا: ارع..اصن میام لاس میزنم به تو چه؟
مایکی: باجی الان دارع زنه من میشه نیا دور و برش
کازوتورا: باجی مگه زنه که زنه تو بشه؟
مایکی: ارع خب زنه..
کازوتورا: نه بابا چطوری اون وقت؟
مایکی: اینطوری..*میره سمته باجی *
باجی دنباله یه هودی یا چیزی میگرده تا خودشو بپوشونه که مایکی میره تو اتاق و کازو هم دنبالش مایکی: اینطوری * پیراهن باجی رو میکشه بالا
باجی یه لگد به پهلو مایکی میزنه: ای مردکه هیزههههههههههههههه چشم چرونننننننن
مایکی: چی میگی فقط خاستم به موزتورا نشون بدم دختر شدی عجیجم
کازوتورا: ینی چی من از تنهایی دارم میمیرم بعد با مایکی مزدوج شدی؟
باجی: کی گفته من مزدوج شدم و کی گفته تو تنهایی؟
کازوتورا:اصن چطوری دختر شدی؟
باجی: داستانش طولانیه..
۲۹ دقیقه بعد:
کازوتورا: خب ینی این آرزو مایکی بوده که با کن چینش مزدوج شه و مایکی دختر شده و دختر بودنشو به تو سرایت داده و بنابر این همه ی اینا تقصیر مایکیه..
مایکی: من پیشنهاد میکنم ببندی اون تویله رو
باجی: بر و بچ زود باشید برید الان مامانم میاد هممونو پارت میکنه...
مایکی دسته کازو رو میگیره و از پنجره میپرن پایین
باجی: منگلا...خب از در...میرفتید😐
۳۴.۴k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.