رمانترسناک بیصدابمیر

#رمان.ترسناک #بی_صدا_بمیر 2 🔮 📞 🕯
❌ شب شانزدهم
این داستان: بازماندگان ☢

ملانیا و آن مرد هر دو بلیط را می‌گیرند و هنگامی که از باجه دور می شوند ملانیا می گوید اینجا تنها یه اتوبوس میره نوادا پس باید تو یه اتوبوس باشیم شمارتون چنده؟
مرد با لحنی آرام گفت 66
ملانیا ترسی‌وجودش را فرا گرفت مگر می شود تا این حد اتفاقات متشابه باشد شماره صندلی ملانیا 65 است..

تعدادی مسافر در صندلی های جلویی‌نشسته اند حدود ۲۰ نفر
هر دو سر جایشان می نشینند مرد کنار‌پنجره نشسته است و ملانیا در کنار آن....ملانیا نمی تواند کنجکاوی خودش را کنترل کند و سکوتش را می شکند و‌می‌گوید: راستی اسم شما چیه؟
مرد با لبخندی عجیب و مصنوعی می گوید ریک‌‌‌‌....
ملانیا با لبخندی می گوید خوشبختم.....

مرد با نگاه عجیبی می گوید انگار خیلی کنجکاو هستین در مورد من بیشتر بدونین!!

ملانیا سرش را می‌خاراند و‌می‌گوید آخه شما یکم ..چه جوری بگم یکم..

مرد می گوید: یکم عجیبم؟

ملانیا سرش را تکان می دهد که ناگهان اتوبوس گاز می‌دهد و‌ملانیا از صندلی سر می خورد و جیغ بنفشی می کشد دستی بر لباسش می کشد و غرغر کنان می گوید اگه با ماشین قراضه خودم می رفتم بهتر از این بود...

ریک( مرد ) می گوید: چرا به نوادا میرین اونم بدون ساک و چمدون؟؟

ملانیا تکانی به خود می دهد و می گوید خود شما هم چمدون ندارین!!! ولی خب‌من به خاطر کارم‌ میرم شما چطور؟

ریک می گوید مادر من حالش بد شده دارم میرم پیش....
ملانیا: اوه متاسفم..


3ساعت بعد

هوا تاریک چراغ گازوئیل اتوبوس روشن شده راننده در کمی دور تر روشنایی می‌بیند کمی بیشتر گاز می دهد....
مسافران همه خواب هستند ٬ملانیا بی اینکه متوجه شود سرش را برشانه ریک گذاشته و‌خوابش گرفته است..
ناگهان صدای خر خر کنان راننده همه را بیدار‌کرد که می گفت: سوختمون نشتی داره‌موندیم تو راه باید کمک خبر کنیم اون جلو یه روشنایی هست...

ملانیا تکانی به خود می دهد ناگهان چشمانش پیراهن آبی رنگی ریک افتاد که روی آن خوابیده بوده...سریع بلند می شود می بیند ریک هنوز خواب است نفسی می‌کشد و می گوید هوفففف خداروشکر خوابه..

سایر مسافران غر غر می کنند یعنی‌چی‌ موندیم تو راه؟؟
دیدگاه ها (۱)

متعهد بودن اینه که به خودت بفهمونی وقتی اونو داری باید بقیه ...

‏تو ایران ، حتی دیگه بستنی عروسکی هم خوشحال نیست.

رمان.ترسناک #بی_صدا_بمیر 2 🃏 🔪 ❌ شب پانزدهم✴ ️فصل دومخونریزی...

پسرا وقتی میگن دورِ من پره دختره 😀 😄 😂

صحنه,پارت یازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط