𝗣𝗮𝗿𝘁³⁸
𝗣𝗮𝗿𝘁³⁸
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
به جای اینکه جوابش رو بدم، گفتم:
ا/ت: من به همونی گفتم که از دست تو و رفتارات از این خونه فرار کردم،اگه بهت گفته بیای اینجا چون میخواد از زبونِ خودت بشنوه چی از جونِ من میخوای؟
ابروهاش یکه خورده بالا پریدن و چنگش رو میون موهاش فرو برد.
تهیونگ: من؟من چی از جونِ تو میخوام؟ انگار حواست نیست تویی که بار انداختی رو زندگیمون، ما هم همه جوره هواتو داشتیم...جای تشکرته، ور داشتی بیسروصدا از این خونه رفتی بعدم لکه بندازی به شخصیتمون؟
نیشخند عصبی زد:
تهیونگ: میخواستی میخ بکوبی، واضح تر حرف میزدی،حالا من نه، جونگ کوک که بود، جیمین و جیهوپ و بچه های دیگه که بودن،بلاخره یکی پیدا میشد تا میخ تو محکم کنه.
همونی: تهیونگ!!
جلوی نگاه متعجب و لرزونم بلند شد و با گستاخی داد زد:
تهیونگ: حرف چرت زده همونی، من کِی بهش نظر داشتم، کِی اذیتش کردم؟ چیکار کردم که اومده دری وری بارم کرده؟
نگاهم کرد و به تندی گفت:
تهیونگ: چیکارت کردم؟ هااا؟
داد زد و شونه هام از ترسِ صداش بالا پریدن.
تهیونگ: چیکار کردم که اومدی به خانوادم دروغ و چرت و پرت تحویل میدی؟
همونی دوباره تکرار کرد:
همونی: بشین تهیونگ.
تهیونگ: منو واسه چی کشوندی اینجا همونی؟
جونگ کوک: چرا داری نقش بازی میکنی تهیونگ؟
از سوالِ جونگ کوک جا خورد و برگشت به طرفش.
نگاه جونگ کوک بهقدری تیز بود که مثل تیر توی گوشت آدم فرو میرفت.
سر تکون داد و ادامه داد:
تهیونگ: تو این بازیارو راه انداختی نه؟
جونگ کوک نگاهش به تهیونگ بود اما به همونی اشاره کرد:
جونگ کوک: براش توضیح بده چی از جونِ عروسش میخوای؟
•پارت سی و هشتم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
به جای اینکه جوابش رو بدم، گفتم:
ا/ت: من به همونی گفتم که از دست تو و رفتارات از این خونه فرار کردم،اگه بهت گفته بیای اینجا چون میخواد از زبونِ خودت بشنوه چی از جونِ من میخوای؟
ابروهاش یکه خورده بالا پریدن و چنگش رو میون موهاش فرو برد.
تهیونگ: من؟من چی از جونِ تو میخوام؟ انگار حواست نیست تویی که بار انداختی رو زندگیمون، ما هم همه جوره هواتو داشتیم...جای تشکرته، ور داشتی بیسروصدا از این خونه رفتی بعدم لکه بندازی به شخصیتمون؟
نیشخند عصبی زد:
تهیونگ: میخواستی میخ بکوبی، واضح تر حرف میزدی،حالا من نه، جونگ کوک که بود، جیمین و جیهوپ و بچه های دیگه که بودن،بلاخره یکی پیدا میشد تا میخ تو محکم کنه.
همونی: تهیونگ!!
جلوی نگاه متعجب و لرزونم بلند شد و با گستاخی داد زد:
تهیونگ: حرف چرت زده همونی، من کِی بهش نظر داشتم، کِی اذیتش کردم؟ چیکار کردم که اومده دری وری بارم کرده؟
نگاهم کرد و به تندی گفت:
تهیونگ: چیکارت کردم؟ هااا؟
داد زد و شونه هام از ترسِ صداش بالا پریدن.
تهیونگ: چیکار کردم که اومدی به خانوادم دروغ و چرت و پرت تحویل میدی؟
همونی دوباره تکرار کرد:
همونی: بشین تهیونگ.
تهیونگ: منو واسه چی کشوندی اینجا همونی؟
جونگ کوک: چرا داری نقش بازی میکنی تهیونگ؟
از سوالِ جونگ کوک جا خورد و برگشت به طرفش.
نگاه جونگ کوک بهقدری تیز بود که مثل تیر توی گوشت آدم فرو میرفت.
سر تکون داد و ادامه داد:
تهیونگ: تو این بازیارو راه انداختی نه؟
جونگ کوک نگاهش به تهیونگ بود اما به همونی اشاره کرد:
جونگ کوک: براش توضیح بده چی از جونِ عروسش میخوای؟
•پارت سی و هشتم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
۷.۲k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.