𝗣𝗮𝗿𝘁³⁹
𝗣𝗮𝗿𝘁³⁹
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
از گوشه ی چشم دیدم که تهیونگ با خشم به جونگ کوک نگاه کرد و پوزخند صدا داری زد.
منتظر بودم همونی این حاشیه ها رو کنار بذاره و بره سر اصل مطلب تا بفهمم برای چصبر همونی اما انگار زیاد بود، با حوصله چایش رو نوشید و من همش منتظر بهش نگاه میکردم تا زمانی که استکانش رو پایین گذاشت و نگاهش رو بین منو پسرها چرخوند و رو به جونگ کوک که تکیه داده بود به دیوار پرسید:
همونی: نمیخوای بیای بشینی؟
جونگ کوک با مخالفت سر تکون داد و گفت:
جونگ کوک:از اینجا هم صداهارو میشنوم.
قبل از اینکه همونی چیزی بگه یهو تهیونگ از جا بلند شد و با اعتراض گفت:
تهیونگ:برای چی گفتی من بیام همونی؟منو کشوندی اینجا تا مثلا جلوی این پسره....
همونی: بشین تهیونگ.
همونی با تحکم بهش گفت و تهیونگ با یه دور نگاه تیز و عصبانیتش به من دوباره سر جاش نشست.
ظاهرا چیزی از این قرار و حرف های همونی نمیدونه.
حالا میفهمم چرا توی لحظه ی ورودم واکنشی در این مورد نشون نداد.
واکنشش اما با سوالِ یهویی همونی به سرعت نور جون گرفت و رنگ از صورتش پرید:
همونی: از جونِ عروسم چی میخوای تهیونگ؟ مشکلت با ا/ت چیه؟
تهیونگ با مکث نگاهش رو از همونی گرفت و به من نگاه کرد.
نگاهم رنگ ترس گرفت و تهیونگ به وضوح دندون قروچه ای کرد و گفت:
تهیونگ:چیزی خواستم مگه...؟
این سوال رو از من پرسید و من همونطور صامت و بی حرف نگاهش کردم.
همونی بهش توپید:
همونی: من ازت سوال پرسیدم، پس جواب منو بده.
تهیونگ با عصبانیت پوزخندی زد و برگشت به طرف جونگ کوک که تکیه داده بود به دیوار و با تیزی بهش زل زده بود، نگاه کرد.
دوباره به من نگاه کرد و این بار آروم غرید:
تهیونگ: بگو بهشون، چرا حرف نمیزنی من چیزی ازت خواستم؟
به جای اینکه جوابش رو بدم، گفتم
ا/ت: من به همونی گفتم که از دست تو و رفتارات از این خونه فرار کردم،اگه بهت گفته بیای اینجا چون میخواد از زبونِ خودت بشنوه چی از جونِ من میخوای؟
ابروهاش یکه خورده بالا پریدن و چنگش رو میون موهاش فرو برد.
تهیونگ: من؟من چی از جونِ تو میخوام؟ انگار حواست نیست تویی که بار انداختی رو زندگیمون، ما هم همه جوره هواتو داشتیم...جای تشکرته، ور داشتی بیسروصدا از این خونه رفتی بعدم لکه بندازی به شخصیتمون؟
نیشخند عصبی زد:
تهیونگ: میخواستی میخ بکوبی، واضح تر حرف میزدی،حالا من نه، جونگ کوک که بود، جیمین و جیهوپ و بچه های دیگه که بودن،بلاخره یکی پیدا میشد تا میخ تو محکم کنه.
همونی: تهیونگ!!
جلوی نگاه متعجب و لرزونم بلند شد و با گستاخی داد زد:
•پارت سی و نهم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
از گوشه ی چشم دیدم که تهیونگ با خشم به جونگ کوک نگاه کرد و پوزخند صدا داری زد.
منتظر بودم همونی این حاشیه ها رو کنار بذاره و بره سر اصل مطلب تا بفهمم برای چصبر همونی اما انگار زیاد بود، با حوصله چایش رو نوشید و من همش منتظر بهش نگاه میکردم تا زمانی که استکانش رو پایین گذاشت و نگاهش رو بین منو پسرها چرخوند و رو به جونگ کوک که تکیه داده بود به دیوار پرسید:
همونی: نمیخوای بیای بشینی؟
جونگ کوک با مخالفت سر تکون داد و گفت:
جونگ کوک:از اینجا هم صداهارو میشنوم.
قبل از اینکه همونی چیزی بگه یهو تهیونگ از جا بلند شد و با اعتراض گفت:
تهیونگ:برای چی گفتی من بیام همونی؟منو کشوندی اینجا تا مثلا جلوی این پسره....
همونی: بشین تهیونگ.
همونی با تحکم بهش گفت و تهیونگ با یه دور نگاه تیز و عصبانیتش به من دوباره سر جاش نشست.
ظاهرا چیزی از این قرار و حرف های همونی نمیدونه.
حالا میفهمم چرا توی لحظه ی ورودم واکنشی در این مورد نشون نداد.
واکنشش اما با سوالِ یهویی همونی به سرعت نور جون گرفت و رنگ از صورتش پرید:
همونی: از جونِ عروسم چی میخوای تهیونگ؟ مشکلت با ا/ت چیه؟
تهیونگ با مکث نگاهش رو از همونی گرفت و به من نگاه کرد.
نگاهم رنگ ترس گرفت و تهیونگ به وضوح دندون قروچه ای کرد و گفت:
تهیونگ:چیزی خواستم مگه...؟
این سوال رو از من پرسید و من همونطور صامت و بی حرف نگاهش کردم.
همونی بهش توپید:
همونی: من ازت سوال پرسیدم، پس جواب منو بده.
تهیونگ با عصبانیت پوزخندی زد و برگشت به طرف جونگ کوک که تکیه داده بود به دیوار و با تیزی بهش زل زده بود، نگاه کرد.
دوباره به من نگاه کرد و این بار آروم غرید:
تهیونگ: بگو بهشون، چرا حرف نمیزنی من چیزی ازت خواستم؟
به جای اینکه جوابش رو بدم، گفتم
ا/ت: من به همونی گفتم که از دست تو و رفتارات از این خونه فرار کردم،اگه بهت گفته بیای اینجا چون میخواد از زبونِ خودت بشنوه چی از جونِ من میخوای؟
ابروهاش یکه خورده بالا پریدن و چنگش رو میون موهاش فرو برد.
تهیونگ: من؟من چی از جونِ تو میخوام؟ انگار حواست نیست تویی که بار انداختی رو زندگیمون، ما هم همه جوره هواتو داشتیم...جای تشکرته، ور داشتی بیسروصدا از این خونه رفتی بعدم لکه بندازی به شخصیتمون؟
نیشخند عصبی زد:
تهیونگ: میخواستی میخ بکوبی، واضح تر حرف میزدی،حالا من نه، جونگ کوک که بود، جیمین و جیهوپ و بچه های دیگه که بودن،بلاخره یکی پیدا میشد تا میخ تو محکم کنه.
همونی: تهیونگ!!
جلوی نگاه متعجب و لرزونم بلند شد و با گستاخی داد زد:
•پارت سی و نهم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
۶.۹k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.