دیلن:می دونی شنیدم یه زمانی بود که مردممون روز داشتن.
دیلن:میدونی شنیدم یه زمانی بود که مردممون روز داشتن.
آنا: روز؟ روز فقط یه افسانس
دیلن:حتی اگه افسانه باشه هم قشنگه مگه نه؟
آنا:فکر کنم تو روز چشمای قشنگی تری داشته باشی،فکر کنم همه جا سبز تر باشه و دیگه سرد نباشه، الان هوا خیلی سرده .
دیلن:اگه وجود داشت، نور از زخما عبور میکرد، اینطوری میتونستیم یکم بیشتر بمونیم و یکم بیشتر زندگی کنیم .میتونستم یکم بیشتر دستاتو بگیرم، یکم بیشتر پیشم بمونی .
آنا:دوستت دارم حتی تو شب و با وجود زخمایی که نمیذارن دیگه به زندگی کردن ادامه بدم. و دوستت خواهم داشت زیر خروار ها خاک سرد تر از شبایی که وجود داشته.
دیلن:بالاخره روز میشه مطمعنم.
آنا:کاش هیچوقت شب نبود
•محی✍🏼
برای غم کشورم....
کاش دلا خون نبود..
آنا: روز؟ روز فقط یه افسانس
دیلن:حتی اگه افسانه باشه هم قشنگه مگه نه؟
آنا:فکر کنم تو روز چشمای قشنگی تری داشته باشی،فکر کنم همه جا سبز تر باشه و دیگه سرد نباشه، الان هوا خیلی سرده .
دیلن:اگه وجود داشت، نور از زخما عبور میکرد، اینطوری میتونستیم یکم بیشتر بمونیم و یکم بیشتر زندگی کنیم .میتونستم یکم بیشتر دستاتو بگیرم، یکم بیشتر پیشم بمونی .
آنا:دوستت دارم حتی تو شب و با وجود زخمایی که نمیذارن دیگه به زندگی کردن ادامه بدم. و دوستت خواهم داشت زیر خروار ها خاک سرد تر از شبایی که وجود داشته.
دیلن:بالاخره روز میشه مطمعنم.
آنا:کاش هیچوقت شب نبود
•محی✍🏼
برای غم کشورم....
کاش دلا خون نبود..
۲۷.۱k
۲۸ شهریور ۱۴۰۱