My Red Moon...✨🫀🌚
My Red Moon...✨🫀🌚
Part⁵²🪐🦖
کوک: بیبی یکم عجله کن دیکم داره منفجر میشه...
تهیونگ با عجله شلوار کوک رو باز کرد و همزمان با باکسرش پایین کشید.. دیک بیگ سایز کوک عین فنر بیرون پرید... (استغفرالله...😑 اینا چیه من میزارم...؟) تهیونگ با دستاش اونو احاطه و پمپ کرد.. زبونش رو روی نوکش کشید که ناله بلند کوک به گوشش رسید... با هر ناله ای که جونگ کوک میکرد تهیونگ حریص تر و تحر*یک میشد ، در حدی که خودش هم از درد به گریه افتاده بود..
کوک با دیدن چشمای اشکی ته دیکشو از دهنش خارج کرد و اونو روی صندلی گذاشت و رو به روش نشست... تهیونگ با چشمایی که پر بود از شهوت و تعجب به کوک خیره شد..
کوک: چیه بیبی...؟ بهم نمیاد که بخوام برای کسی ساک بزنم..؟
_ _ _ _ _
بچهها من دارم خجالت میکشم...😐
این پارتو براتون نزارم موافقین...؟
بجاش ادامشو براتون بزارم... آخه چیزی مهمیم توش نیس فقط یکم... چیزه...
هرکس خواست بیاد بگه تو پیوی براش میفرستم...😐 من اینو نمیزارم تو پیجم...
Part⁵²🪐🦖
کوک: بیبی یکم عجله کن دیکم داره منفجر میشه...
تهیونگ با عجله شلوار کوک رو باز کرد و همزمان با باکسرش پایین کشید.. دیک بیگ سایز کوک عین فنر بیرون پرید... (استغفرالله...😑 اینا چیه من میزارم...؟) تهیونگ با دستاش اونو احاطه و پمپ کرد.. زبونش رو روی نوکش کشید که ناله بلند کوک به گوشش رسید... با هر ناله ای که جونگ کوک میکرد تهیونگ حریص تر و تحر*یک میشد ، در حدی که خودش هم از درد به گریه افتاده بود..
کوک با دیدن چشمای اشکی ته دیکشو از دهنش خارج کرد و اونو روی صندلی گذاشت و رو به روش نشست... تهیونگ با چشمایی که پر بود از شهوت و تعجب به کوک خیره شد..
کوک: چیه بیبی...؟ بهم نمیاد که بخوام برای کسی ساک بزنم..؟
_ _ _ _ _
بچهها من دارم خجالت میکشم...😐
این پارتو براتون نزارم موافقین...؟
بجاش ادامشو براتون بزارم... آخه چیزی مهمیم توش نیس فقط یکم... چیزه...
هرکس خواست بیاد بگه تو پیوی براش میفرستم...😐 من اینو نمیزارم تو پیجم...
۸.۳k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳