اهوی من
اهوی من
پارت ۱۳
اراد:اون گفت ده سال دیگ یک دختر میاد ک گریه اش بند نمیاد مادربزرگش اونو میاره اون مال توعه وقتی بزرگ شد باید بگیریش ازش بچه بیاری چون اون میتونه ترو نجات بده اون زندگیتو درست میکنه،اهوجان من دوست دارم تو تویی سرنوشت منی پس فقط کنارم باشه الانم نمخوام مجبورت کنم ک بچه بیاری ولی بدون تو نباشی من میمیرم از بچگی دنبالت بودم ۲۳ سال سن دارم،حالا به خونشاممی میشم ۱۰۰ سال ولی تو این ۲۳ سال یک شب نشد خوابتو نبینم
اهو:اراد یک چی بگم نگو ک سردرد هام ژنیک ک دارم ربطی به ابلیس این جادوگر منو کاری کرده
اراد:سردرد مگه تو سردرد داری ها چند وقته؟
اهو:از بچگی خیلی اذیت میشم(باگریه)از موقع ک تو امدی هروقت جای توهم سردرد هم خوبه ولی وقتی ازم دور میشی شروع میش هر دکتری هم رفتم دردمو نفهمیدن
اراد:باید ببرمت پیش بابام من ک نمزارم تو اذیت بشی(اشک هایی اهو رو پاک میکنه) من یک راهی پیدا میکنم
اهو:مرسی،اراد منو میبری روستا مترسک کار دارم
اراد:چی نکنه دلت برای ارسلان تنگ شده (روشو به طرف تلویزیون میکنه اخم میکنه)
اهو:اره دلم براش تنگ شده هرچی نباشه پسر عمه ام
اراد:ع پس خودم با دستای خودم میکشمش
اهو:اوو چی خشن
اراد:میخوای خشن شدمو بهت نشون بدم (چشمک زد)
اهو:نه مرسی نمخوام
اراد:روستای مترسک میبرمت و میرم جای ارسلان میخوام بگم ک زنم شدی
اهو:میخوای حرصش بدی چی ادمی توو
اراد:ادم نیستم خونشاممم(زبونشو بیرون میاره) فرار میکنه
پارت ۱۳
اراد:اون گفت ده سال دیگ یک دختر میاد ک گریه اش بند نمیاد مادربزرگش اونو میاره اون مال توعه وقتی بزرگ شد باید بگیریش ازش بچه بیاری چون اون میتونه ترو نجات بده اون زندگیتو درست میکنه،اهوجان من دوست دارم تو تویی سرنوشت منی پس فقط کنارم باشه الانم نمخوام مجبورت کنم ک بچه بیاری ولی بدون تو نباشی من میمیرم از بچگی دنبالت بودم ۲۳ سال سن دارم،حالا به خونشاممی میشم ۱۰۰ سال ولی تو این ۲۳ سال یک شب نشد خوابتو نبینم
اهو:اراد یک چی بگم نگو ک سردرد هام ژنیک ک دارم ربطی به ابلیس این جادوگر منو کاری کرده
اراد:سردرد مگه تو سردرد داری ها چند وقته؟
اهو:از بچگی خیلی اذیت میشم(باگریه)از موقع ک تو امدی هروقت جای توهم سردرد هم خوبه ولی وقتی ازم دور میشی شروع میش هر دکتری هم رفتم دردمو نفهمیدن
اراد:باید ببرمت پیش بابام من ک نمزارم تو اذیت بشی(اشک هایی اهو رو پاک میکنه) من یک راهی پیدا میکنم
اهو:مرسی،اراد منو میبری روستا مترسک کار دارم
اراد:چی نکنه دلت برای ارسلان تنگ شده (روشو به طرف تلویزیون میکنه اخم میکنه)
اهو:اره دلم براش تنگ شده هرچی نباشه پسر عمه ام
اراد:ع پس خودم با دستای خودم میکشمش
اهو:اوو چی خشن
اراد:میخوای خشن شدمو بهت نشون بدم (چشمک زد)
اهو:نه مرسی نمخوام
اراد:روستای مترسک میبرمت و میرم جای ارسلان میخوام بگم ک زنم شدی
اهو:میخوای حرصش بدی چی ادمی توو
اراد:ادم نیستم خونشاممم(زبونشو بیرون میاره) فرار میکنه
۵.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.