اهوی من
اهوی من
پارت۱۵
رسیدیم خونه دختر بردم اتاق بغلی ک اهو خوابیده بود چک کردم دیدم اهو خوابیده گفتم سریع کارمو میکنم تا اون موقع هم اهو بیدار نمیش دختر رو بردم تو اتاق درازش کردم رو تخت.....
(اهو)
بلند شدم دیدم اراد کنارم نیست از تخت ک بلند شدم صدای خنده یک دختر شنیدم اروم جلو میرفتم ک این صدا بیشتر میشد تا اینک به دم در اتاق رسیدم دیدم صدا از اتاق بغلی میاد درش تا نصفه باز بود رفتم جلو دیدم اراد داره لبا دختره میبوسه ولی این دختر کی بود در وا کردم اسم اراد رو صدا زدم
(اراد)
دختر گیر داده به من یک دفعه حواسم ک پرت بود لبامو بوسید در واشد دیدم اهو اسممو صدا زد امدم بهش توضیح بدم دیدم دختره لباسشو دراورد تعجب کرده بودم الان اون مثلا میخواست زندگی منو خراب کنه،دست اهو گرفتم اهو مات مونده بود گذاشتمش تو اتاقش درو قفل کردم امدم تو اتاق دختره رو پرت کردم رو تخت از گلوش یک گاز محکم گرفتم تا تمام قدرتم خونشو مک زدم اعصبام خورد شده بود اگه اهو یک چیزی دیگ فکر کرده باشه چی
(اهو)
اراد دست منو گرفت تو اتاق برد درو بست منم اشک هام از گونه هام میریخت صدای جیغ دختره رو میمود منم گریه ام بیشتر میشد تا اینک دیگ صداش نیومد
(اراد)
اینقدر خون دختره رو خوردم ک از مرد دختره رو بغل کردم زنگ زدم به رفیقم امد جنازه دختر رو برد بعدش صورتمو شستم به به طرف اتاق ک اهو توش بود رفتم در وا کردم ک دیدم اهو رو تخته
اراد:اهو جانم دلبرکم خبی
همنجور ک به طرف تخت میرفتم دیدم اهو غش کرده اینقدر گریه کرده بود ک از حال رفته بود لباس اهو رو تنش کردم بغلش کردم به طرف بیمارستان رفتم دکتر گفت بخاطر گریه زیاد از حال رفته بود براش سرم زدن منم بالایی سرش نشسته بودم اروم گریه میکردم
(اهو)
اینقدر گریه کردم ک از حال رفتم وقتی بلند شدم دیدم اراد بالایی سرم گریه میکنه اسمشو اروم صدا زدم
اهو:اراد(باصدای اروم)
اراد:جانم بیدار شدی قربونت برم حالت خوبه؟
اهو:من اینجا چیکار میکنم چیشده؟
اراد:هیچی اینقدر گریه کرده بودی ک از حال رفتی
اهو:اها یادم امد ک بهم خیانت کردی
اراد:تا چیزی ک نمدونی قصاوت نکن میریم خونه بت توضیح میدم باشه اینجا جاش نیست
(اهو)
دکتر مرخصم کرد اراد منو بغل کرد تو ماشین گذاشت تو راه دستش فقط تو دست من جلوی یک گل فروشی نگهداشت............
پارت۱۵
رسیدیم خونه دختر بردم اتاق بغلی ک اهو خوابیده بود چک کردم دیدم اهو خوابیده گفتم سریع کارمو میکنم تا اون موقع هم اهو بیدار نمیش دختر رو بردم تو اتاق درازش کردم رو تخت.....
(اهو)
بلند شدم دیدم اراد کنارم نیست از تخت ک بلند شدم صدای خنده یک دختر شنیدم اروم جلو میرفتم ک این صدا بیشتر میشد تا اینک به دم در اتاق رسیدم دیدم صدا از اتاق بغلی میاد درش تا نصفه باز بود رفتم جلو دیدم اراد داره لبا دختره میبوسه ولی این دختر کی بود در وا کردم اسم اراد رو صدا زدم
(اراد)
دختر گیر داده به من یک دفعه حواسم ک پرت بود لبامو بوسید در واشد دیدم اهو اسممو صدا زد امدم بهش توضیح بدم دیدم دختره لباسشو دراورد تعجب کرده بودم الان اون مثلا میخواست زندگی منو خراب کنه،دست اهو گرفتم اهو مات مونده بود گذاشتمش تو اتاقش درو قفل کردم امدم تو اتاق دختره رو پرت کردم رو تخت از گلوش یک گاز محکم گرفتم تا تمام قدرتم خونشو مک زدم اعصبام خورد شده بود اگه اهو یک چیزی دیگ فکر کرده باشه چی
(اهو)
اراد دست منو گرفت تو اتاق برد درو بست منم اشک هام از گونه هام میریخت صدای جیغ دختره رو میمود منم گریه ام بیشتر میشد تا اینک دیگ صداش نیومد
(اراد)
اینقدر خون دختره رو خوردم ک از مرد دختره رو بغل کردم زنگ زدم به رفیقم امد جنازه دختر رو برد بعدش صورتمو شستم به به طرف اتاق ک اهو توش بود رفتم در وا کردم ک دیدم اهو رو تخته
اراد:اهو جانم دلبرکم خبی
همنجور ک به طرف تخت میرفتم دیدم اهو غش کرده اینقدر گریه کرده بود ک از حال رفته بود لباس اهو رو تنش کردم بغلش کردم به طرف بیمارستان رفتم دکتر گفت بخاطر گریه زیاد از حال رفته بود براش سرم زدن منم بالایی سرش نشسته بودم اروم گریه میکردم
(اهو)
اینقدر گریه کردم ک از حال رفتم وقتی بلند شدم دیدم اراد بالایی سرم گریه میکنه اسمشو اروم صدا زدم
اهو:اراد(باصدای اروم)
اراد:جانم بیدار شدی قربونت برم حالت خوبه؟
اهو:من اینجا چیکار میکنم چیشده؟
اراد:هیچی اینقدر گریه کرده بودی ک از حال رفتی
اهو:اها یادم امد ک بهم خیانت کردی
اراد:تا چیزی ک نمدونی قصاوت نکن میریم خونه بت توضیح میدم باشه اینجا جاش نیست
(اهو)
دکتر مرخصم کرد اراد منو بغل کرد تو ماشین گذاشت تو راه دستش فقط تو دست من جلوی یک گل فروشی نگهداشت............
۱۵.۹k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.