بعد دعوا،اونجایی که من داشتم زیر لب غر میزدم،
#بعد دعوا،اونجایی که من داشتم زیر لب غر میزدم،
به جای گره کردن اون اخمای لعنتیش،
میومد پیشم مینشست...
دستاشو میزد زیر چونش و مثل روز اول نگاهم میکرد،
انقدر نگام میکرد تا دست از غر زدن بردارم،
بعدم میگفت خب تموم شد؟
الان دیگه هیچی تو دلت نیست؟
از اون چیزا که میمونه تو دل و یه دفعه میشه یه فاصله گنده بین آدما...
بعد بغلم میکرد،نفساش قلقلکم میداد و آروم میگفت:
هر وقت خواستی غر بزن،داد بزن،حتی اگر خواستی بیا منو بزن،
ولی نریز تو دلت ،حرفاتو میگم،نریز تو دلت...
من از وقتایی که غر نمیزنی،
از وقتایی که نمیگی به نظرت موهامو کوتاه کنم
تا حرص منو در بیاری بدجور میترسم،
میترسم،
مردم از هرچی دوست دارم بترسن،
از مرگ،جنگ،زلزله...
من از نبودنت،
از نشنیدن صدای دورگت وقتی عصبانی هستی،
بدجور میترسم...
به جای گره کردن اون اخمای لعنتیش،
میومد پیشم مینشست...
دستاشو میزد زیر چونش و مثل روز اول نگاهم میکرد،
انقدر نگام میکرد تا دست از غر زدن بردارم،
بعدم میگفت خب تموم شد؟
الان دیگه هیچی تو دلت نیست؟
از اون چیزا که میمونه تو دل و یه دفعه میشه یه فاصله گنده بین آدما...
بعد بغلم میکرد،نفساش قلقلکم میداد و آروم میگفت:
هر وقت خواستی غر بزن،داد بزن،حتی اگر خواستی بیا منو بزن،
ولی نریز تو دلت ،حرفاتو میگم،نریز تو دلت...
من از وقتایی که غر نمیزنی،
از وقتایی که نمیگی به نظرت موهامو کوتاه کنم
تا حرص منو در بیاری بدجور میترسم،
میترسم،
مردم از هرچی دوست دارم بترسن،
از مرگ،جنگ،زلزله...
من از نبودنت،
از نشنیدن صدای دورگت وقتی عصبانی هستی،
بدجور میترسم...
۲.۹k
۰۸ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.