بیاد برادرم

بیاد برادرم:
روزی "اندوه" به روستای ما آمد
"گفتیم رهگذر است
اما ماند

گفتیم مسافر است و خستگی در می کند و می رود
باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان
گفتیم:مهمان بد قدمیست
دو سه روز دیگر می رود
و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان

اکنون اندوه کدخدا شده و تمام کوچه ها بوی "آه" می دهد .
تمام امیدها را بلعید و به جایش "حسرت" در دلها انبار کرد

پیران ده هنوز به یاد دارند :
روزی که اندوه آمد
"جهل" نگهبان دروازه روستا بود
دیدگاه ها (۳)

بیاد برادرم:⚜ ️در روزگار مـــاآنکس که روشنی دهد عاقبتش "دار"...

بیاد برادرم:بحث کردن با احمق؛مثل کشتن پشه روی صورت خودته...!...

بیاد برادرم:بعد از اتفاقات تاسف بار کودک دزدی و کودک آزاری م...

🔺 نخست وزیر هلند با دوچرخه، مهران مدیری با اسکورت🔸 من دیگه چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط