معرفی فیک
معرفی فیک
( این فیک هیچ ربطی به اعضای بی تی اس یا بلک بینک نداره حتی اسم هاشونم فرق داره)
اسم فیک:داستان نامعلوم
ژنرا:اکشن خشن یکم غمگین ولی پایان خوش عالی
شخصیت ها
تونی هویتش : مین یانگ
شغل: مافیا
مافیای رد اول کشور فرانسه
جک:هویت: مین هانگ (دوست صمیمی نتونی )
شغل: مافیا همدست دوستش
مافیای رد اول کشور فرانسه
حنا : دختری صبور اروم مهربون
شغل: قاچاقچی ولی توی شرکت مدیر پروژه هست.
عحله فرانسه و دوستاش هم فرانسه ای هستن
قنچه: دختری شیطون و بی صبر
شغل: همدست حنا
وینا: دختری اروم و خون سرد
شغل: همدست حنا
نکته خیلی مهم: حنا یه برادر داشته که تا 18سالگی کنارهم بودن ولی برادرش بخاطر کارش مجبور میشه که خواهرش رو ول کنه تونی برادر حنا سن حنا و تونی دقیقا مثل هم هست تونی 23سالش هست حنا هم همین طور حنا فکر میکنه مامان باباش فوت کردن ولی پدر مادر حنا توی روسیه قوی ترین باند رو دارن حنا بخاطر ماموریتش میره روسیه که تونی اون رو به خونه خودشون می ن و مادر پدر تونی حنا رو میبین و از اون جا میفهمه
داستان قشنگی هست ❤️
....................................................................
خلاصه داستان
حنا :یک روز بارونی برای ما موریت آماد میشدم داشتم میرفتم و به محل ماموربت رسیدم همین که پام رو از ماشین گذاشتم برون یه آهنگ با پیانو پخش شد برای رفتن به انبار داشتم راه میرفتم که...... (صدای شلیک تفنگ جک بود)
حنا :فقط همین صدارو میشنیدم و دیگه سیاهی...
جک:بالاخره زدمش اون دختره هرzه همیشه خدا ماسک میزنه باید ماسک رو بردارم تا بفهمم کی هست(ماسک رو برداشت) ن...ن..ه..نه اون نمیتونه باشه حنا نیست نه این حنا نیست.
حنا :با صدای دستگاه اطرافم بیدار شدم م... ن.. من کجام ها نه نمیتونه واقعی باشه یعنی جک صورت من رو دید وای نه جک :دیدم که بهوش آمده رفتم ودکتر رو خبر کردم ..............................
ادامه رو در پارت های بعد خواهید خواند
ممنون که لایک میکنی عزیزان من
ممنون از حمایت شما ها
( این فیک هیچ ربطی به اعضای بی تی اس یا بلک بینک نداره حتی اسم هاشونم فرق داره)
اسم فیک:داستان نامعلوم
ژنرا:اکشن خشن یکم غمگین ولی پایان خوش عالی
شخصیت ها
تونی هویتش : مین یانگ
شغل: مافیا
مافیای رد اول کشور فرانسه
جک:هویت: مین هانگ (دوست صمیمی نتونی )
شغل: مافیا همدست دوستش
مافیای رد اول کشور فرانسه
حنا : دختری صبور اروم مهربون
شغل: قاچاقچی ولی توی شرکت مدیر پروژه هست.
عحله فرانسه و دوستاش هم فرانسه ای هستن
قنچه: دختری شیطون و بی صبر
شغل: همدست حنا
وینا: دختری اروم و خون سرد
شغل: همدست حنا
نکته خیلی مهم: حنا یه برادر داشته که تا 18سالگی کنارهم بودن ولی برادرش بخاطر کارش مجبور میشه که خواهرش رو ول کنه تونی برادر حنا سن حنا و تونی دقیقا مثل هم هست تونی 23سالش هست حنا هم همین طور حنا فکر میکنه مامان باباش فوت کردن ولی پدر مادر حنا توی روسیه قوی ترین باند رو دارن حنا بخاطر ماموریتش میره روسیه که تونی اون رو به خونه خودشون می ن و مادر پدر تونی حنا رو میبین و از اون جا میفهمه
داستان قشنگی هست ❤️
....................................................................
خلاصه داستان
حنا :یک روز بارونی برای ما موریت آماد میشدم داشتم میرفتم و به محل ماموربت رسیدم همین که پام رو از ماشین گذاشتم برون یه آهنگ با پیانو پخش شد برای رفتن به انبار داشتم راه میرفتم که...... (صدای شلیک تفنگ جک بود)
حنا :فقط همین صدارو میشنیدم و دیگه سیاهی...
جک:بالاخره زدمش اون دختره هرzه همیشه خدا ماسک میزنه باید ماسک رو بردارم تا بفهمم کی هست(ماسک رو برداشت) ن...ن..ه..نه اون نمیتونه باشه حنا نیست نه این حنا نیست.
حنا :با صدای دستگاه اطرافم بیدار شدم م... ن.. من کجام ها نه نمیتونه واقعی باشه یعنی جک صورت من رو دید وای نه جک :دیدم که بهوش آمده رفتم ودکتر رو خبر کردم ..............................
ادامه رو در پارت های بعد خواهید خواند
ممنون که لایک میکنی عزیزان من
ممنون از حمایت شما ها
- ۲.۵k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط