پارت
پارت²
ویو فردا توی شرکت
ویو حنا
حنا داشتم توی شرکت به سمت دفتر مدیر میرفتم که پرونده رو بدم وبرگردم سر کارم که جک مشتش ر و کوبید به بازویی که زخمی بو و قطره خونی روی زمین افتاد و توجه جک به اون جلب شد
جک :تو زخمی شدی؟ جواب بده
حنا :ن.....ه......نه... ا... ر... ه... آره نمیدونم چی شده
جک :ب... بب......بشین تا کمک های اولیه رو بیارم
حنا: ب... باشه
ویو نویسنده
جک آمد با کمک های اولیه بازوی حنا و پانسمان کرد وجک دلیل این که زخمی شده بود رو از حنا پرسید ولی حنا نمیدونست چی باید بگ و واقعا باید چی میگفت
حنا :بخاطر کار پدرم بهم شلیک کردن(پدر حنا جوز قوی ترین باند های مافیای روسیه هست)
جک:باشه میتونم چیذی بپرسم
حنا: آره بگو
جک :چند شب بای باند قاچاق در گیر شدم بعد به رئیس شون شلیک کردم وقتی اون دخترا رفتن سمتش اسم تورو گفتن حنا: خوب دشمن پدرم از استفادهکردتا بتونهبار اصلا توی توکیو رو بگیره وبه من هم شلیک کرد فقط همین چیزی نیست که بخوای بزرگش کنی رئیس من سالم شما باید پرونه هاروچک کنین
جک: تو چه ربطی به پدرت داری که باید به تو شلیک کنن ها
حنا آره بابا چیزی نیست
جک :یعنی همین بوده آره خوب باشه من پرونده هارو چک میکنم بهتون میگم و بازم ببخشيد بخاطر مشتی که زدم
حنا :آهان اصلا مشکلی نیست
(ویو شب حنا)
وای خیلی خسته شدم ولی بازم تا شب کار دارم اصلا حوصله ندارم که با بچه ها بریم بیرون میخواستم برم بار ولی خیلی خسته شده بودم که یک لحظه جک گفت بیا بریم قرارکاری داریم ولی من نه لباس مناسب و چهره مناسبی داشتم میخواستم دست به سرش کنم ولی نشد
جک: حنا خوبی؟
حنا: آره ولی خسته هستم میتونم برم خونه بعد از طرف خونه بیام!
جک: آره میخای برسونمت
حنا: نه خودم میرم
جک: نه من میرسونمت
حنا: باشه پشت سر جک راه افتادم رفتیم پارکینگ وماشین رو از پارکینگ بيرون آمد منم سوار شدم رفتیم به سمت خونه
جک: خونت از کدوم طرفه
حنا: آدرس رو میگه و میرسه خونه بعد میبینمتون
جک :باشه خدافظ
حنا: سریع آمدم داخل خونه یه دوش 10 مینی گرفتم آماده شدم رفتم پایین ماشین خودم سوار شدم رفتم سمت باری که قرار کاری داشتیم (رسید به بار)
وقتی جک دم در دیدم رفتم سمتش که گفت
جک: تو ماشین داشتی آره (توی ذهنش) این ماشین چقدر آشناست بخیال حتما جایی دیدم
حنا: آره حالا بریم داخل
جک: ب... با.. باشه
حنا :رئیس میگم برای چی ام یو اینجا
جک :اول این که من رو به اسم کوچک صدا کن دوم اینجا رو بخاطر این که کسی شک نکنه گرفتم و قسمت vip هست نترس مگه چی میشه
حنا داخل ذهنش
آخه چرا بار ها بعد میتونم از کار هاشون سر در بیارم چه بهتر
جک: حنا به خودت بیا الان میریم داخل بعد از این که احوال پرسی کردیم تو همسر منی فهمیدی وگرنه خیلی ها ستن که میخواند باشه
حنا باشه
ویو فردا توی شرکت
ویو حنا
حنا داشتم توی شرکت به سمت دفتر مدیر میرفتم که پرونده رو بدم وبرگردم سر کارم که جک مشتش ر و کوبید به بازویی که زخمی بو و قطره خونی روی زمین افتاد و توجه جک به اون جلب شد
جک :تو زخمی شدی؟ جواب بده
حنا :ن.....ه......نه... ا... ر... ه... آره نمیدونم چی شده
جک :ب... بب......بشین تا کمک های اولیه رو بیارم
حنا: ب... باشه
ویو نویسنده
جک آمد با کمک های اولیه بازوی حنا و پانسمان کرد وجک دلیل این که زخمی شده بود رو از حنا پرسید ولی حنا نمیدونست چی باید بگ و واقعا باید چی میگفت
حنا :بخاطر کار پدرم بهم شلیک کردن(پدر حنا جوز قوی ترین باند های مافیای روسیه هست)
جک:باشه میتونم چیذی بپرسم
حنا: آره بگو
جک :چند شب بای باند قاچاق در گیر شدم بعد به رئیس شون شلیک کردم وقتی اون دخترا رفتن سمتش اسم تورو گفتن حنا: خوب دشمن پدرم از استفادهکردتا بتونهبار اصلا توی توکیو رو بگیره وبه من هم شلیک کرد فقط همین چیزی نیست که بخوای بزرگش کنی رئیس من سالم شما باید پرونه هاروچک کنین
جک: تو چه ربطی به پدرت داری که باید به تو شلیک کنن ها
حنا آره بابا چیزی نیست
جک :یعنی همین بوده آره خوب باشه من پرونده هارو چک میکنم بهتون میگم و بازم ببخشيد بخاطر مشتی که زدم
حنا :آهان اصلا مشکلی نیست
(ویو شب حنا)
وای خیلی خسته شدم ولی بازم تا شب کار دارم اصلا حوصله ندارم که با بچه ها بریم بیرون میخواستم برم بار ولی خیلی خسته شده بودم که یک لحظه جک گفت بیا بریم قرارکاری داریم ولی من نه لباس مناسب و چهره مناسبی داشتم میخواستم دست به سرش کنم ولی نشد
جک: حنا خوبی؟
حنا: آره ولی خسته هستم میتونم برم خونه بعد از طرف خونه بیام!
جک: آره میخای برسونمت
حنا: نه خودم میرم
جک: نه من میرسونمت
حنا: باشه پشت سر جک راه افتادم رفتیم پارکینگ وماشین رو از پارکینگ بيرون آمد منم سوار شدم رفتیم به سمت خونه
جک: خونت از کدوم طرفه
حنا: آدرس رو میگه و میرسه خونه بعد میبینمتون
جک :باشه خدافظ
حنا: سریع آمدم داخل خونه یه دوش 10 مینی گرفتم آماده شدم رفتم پایین ماشین خودم سوار شدم رفتم سمت باری که قرار کاری داشتیم (رسید به بار)
وقتی جک دم در دیدم رفتم سمتش که گفت
جک: تو ماشین داشتی آره (توی ذهنش) این ماشین چقدر آشناست بخیال حتما جایی دیدم
حنا: آره حالا بریم داخل
جک: ب... با.. باشه
حنا :رئیس میگم برای چی ام یو اینجا
جک :اول این که من رو به اسم کوچک صدا کن دوم اینجا رو بخاطر این که کسی شک نکنه گرفتم و قسمت vip هست نترس مگه چی میشه
حنا داخل ذهنش
آخه چرا بار ها بعد میتونم از کار هاشون سر در بیارم چه بهتر
جک: حنا به خودت بیا الان میریم داخل بعد از این که احوال پرسی کردیم تو همسر منی فهمیدی وگرنه خیلی ها ستن که میخواند باشه
حنا باشه
- ۲.۱k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط