پارت
پارت ¹
حنا ویو
امروز توی شرکت خیلی سرم شلوغ بوده که حتی نتونستم به دخترا بگم که شب کار ها شروع میشه برای همین تصمیم گرفتم که برم خودم به بچه ها بگم ولی فکر نکنم که تا شب تموم کار هارو انجام بدم برای همین گفتم برم پیش رئیس که ی بهونه بیارم برم پیش بچه ها
............
(رسیدن به در دفتر مدیر)
حنا :ببخشید رئیس من امروز میتونم زود تر برم چون (نکته حنا توی شرکت جک کار میکنه)
جک :برای چی امشب قرار کاری داشتیم؟
حنا :خوب امروز تولد دوستم بو قرار بو با بقیه دوستام سوپرایزش کنیم میتونم یکمی زود تر برم
جک:باش ولی این قرار رو میزارم برای یه وقت دیگه
حنا :باشه ممنون خدافظی کردم واز اون شرکت کوفتی زدم بیرون
(ویوشب)
وقت این بودکه بااون مافیایی که همه درموردش حرف میزنن رو ببینیم بابچه ها راه افتادیم وقتی رسیدم اولین کسی که دیدم جک تونی اون بود؟
نه امکان ندار؟
خوب خودمو جمع جور کردم برای این که نشناسه ماسک مشکی زدیم ورفتیم جلوشون وایسادیم.
جک :بهبه خانم خانم ها
حنا : به به آقایون
جک: ببین اون تفنگو رد کن بیاد تا قزیه به جاهای باریک نکشیده
حنا: مثلاً میخواد چه اتفاقی بیوفته بعدا تفنگو نداریم و اگه داشته باشیم هم بهتون نمیدیم تفنگ مال ماست از انبار ما دزدیده شده و من تصمیم میگیرم که تفنگ بهتون داده شه یا نه
جک: اون وقت چرا شما باید تصمیم بگیرین؟
تونی :وای دارم کلاف میشم اَه بسه تفنگ رو ردکن بیادتا خودم خفت نکردم روشن شد
حنا :هی تو مین یانگ ببین میدونم دوست اون مین هانگ هستی برام مهم نیست راجب من چی فکر میکنین درسته شما مافیاهستین ولی من چی من رئیس کل باند قاچاق هستم هر قاچاقی که انجام میشه من خبر دارم برای همین تو نمیتونی من رو تهدید کنی فهمیدی (از همون اول حنا خودشو لو داد ولی اسم هویتش فاش نشد پس در امان هست)
جک:تو....توهویت مارو از کجا میدونی (از اونجایی که هویت اون دوتا لو رفته ولی هویت شون مثل هم هست کسی نمیدونه که کدوم مین هانگ هست کدوم مین یانگ هستن در اطلاعا داشته باشید که تونی مین یانگ هست وجک مین هانگ هست اسم دیگه ای به ذهنم نرسید)
تونی :الان این چیزا مهم نيست مین هانگ الان فقط تفنگ مهم هست فهمیدی
جک :اوه باشه مین باشه باشه الان فقط تفنگ مهم هست
حنا :باشه بیا این هم تفنگ برام مهم نیست که کی تفنگ رو میخاد
(جک روبه تونی میگه بهش شلیک کنم وقتی حنا برعکس هست تونی میگه شلیک کن)
جک :بوم......
حنا: با احساس شلیک شدن بهم افتادم روی زمین بودم و دخترا دورم بودن که وینا صدام زد حنا بلند شو و حتما جک این رو شنیده
...........
امیدوام خوشتون آمده باشه
این هم از پارت ¹
حنا ویو
امروز توی شرکت خیلی سرم شلوغ بوده که حتی نتونستم به دخترا بگم که شب کار ها شروع میشه برای همین تصمیم گرفتم که برم خودم به بچه ها بگم ولی فکر نکنم که تا شب تموم کار هارو انجام بدم برای همین گفتم برم پیش رئیس که ی بهونه بیارم برم پیش بچه ها
............
(رسیدن به در دفتر مدیر)
حنا :ببخشید رئیس من امروز میتونم زود تر برم چون (نکته حنا توی شرکت جک کار میکنه)
جک :برای چی امشب قرار کاری داشتیم؟
حنا :خوب امروز تولد دوستم بو قرار بو با بقیه دوستام سوپرایزش کنیم میتونم یکمی زود تر برم
جک:باش ولی این قرار رو میزارم برای یه وقت دیگه
حنا :باشه ممنون خدافظی کردم واز اون شرکت کوفتی زدم بیرون
(ویوشب)
وقت این بودکه بااون مافیایی که همه درموردش حرف میزنن رو ببینیم بابچه ها راه افتادیم وقتی رسیدم اولین کسی که دیدم جک تونی اون بود؟
نه امکان ندار؟
خوب خودمو جمع جور کردم برای این که نشناسه ماسک مشکی زدیم ورفتیم جلوشون وایسادیم.
جک :بهبه خانم خانم ها
حنا : به به آقایون
جک: ببین اون تفنگو رد کن بیاد تا قزیه به جاهای باریک نکشیده
حنا: مثلاً میخواد چه اتفاقی بیوفته بعدا تفنگو نداریم و اگه داشته باشیم هم بهتون نمیدیم تفنگ مال ماست از انبار ما دزدیده شده و من تصمیم میگیرم که تفنگ بهتون داده شه یا نه
جک: اون وقت چرا شما باید تصمیم بگیرین؟
تونی :وای دارم کلاف میشم اَه بسه تفنگ رو ردکن بیادتا خودم خفت نکردم روشن شد
حنا :هی تو مین یانگ ببین میدونم دوست اون مین هانگ هستی برام مهم نیست راجب من چی فکر میکنین درسته شما مافیاهستین ولی من چی من رئیس کل باند قاچاق هستم هر قاچاقی که انجام میشه من خبر دارم برای همین تو نمیتونی من رو تهدید کنی فهمیدی (از همون اول حنا خودشو لو داد ولی اسم هویتش فاش نشد پس در امان هست)
جک:تو....توهویت مارو از کجا میدونی (از اونجایی که هویت اون دوتا لو رفته ولی هویت شون مثل هم هست کسی نمیدونه که کدوم مین هانگ هست کدوم مین یانگ هستن در اطلاعا داشته باشید که تونی مین یانگ هست وجک مین هانگ هست اسم دیگه ای به ذهنم نرسید)
تونی :الان این چیزا مهم نيست مین هانگ الان فقط تفنگ مهم هست فهمیدی
جک :اوه باشه مین باشه باشه الان فقط تفنگ مهم هست
حنا :باشه بیا این هم تفنگ برام مهم نیست که کی تفنگ رو میخاد
(جک روبه تونی میگه بهش شلیک کنم وقتی حنا برعکس هست تونی میگه شلیک کن)
جک :بوم......
حنا: با احساس شلیک شدن بهم افتادم روی زمین بودم و دخترا دورم بودن که وینا صدام زد حنا بلند شو و حتما جک این رو شنیده
...........
امیدوام خوشتون آمده باشه
این هم از پارت ¹
- ۲.۰k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط