دیشب به یاد روی تو تنها گریستم

دیشب به یاد روی تو تنها گریستم
تنهای بی امید چه شبها گریستم
از چنگ غم بخلوت اندیشه های عشق
بردم پناه و بی تو در آنجا گریستم
سر می کشد چوشعله تمنای او ز دل
زین جانگذاز درد تمنا گریستم
پنهان نمی شود چکنم؟ ماجرای عشق 
در عشق او نهانی و آشکار گریستم
یکروز خنده زد دلم از گرمی امید 
عمری ز سرد مهری دنیا گریستم
روشن نشد ز بخت سیاهم چراغ عمر
امروز از سیاهی فردا گریستم
آتش زدند بر دل من ، تا که همچو شمع
یکجا بسوختم دل و یکجا گریستم
کوتاه بود عمر من و عمر گل ، دریغ 
پــــروانه سان به خنده گلها گریستم

#علیرضا_میثمی
دیدگاه ها (۳۴)

دستت را به من بدهدست های تو با من آشناستای دیر یافته با تو س...

کمی مرا به "بودنت" دعوت کن وحضورت را در فنجانم بریز؛ تا عطر ...

دستـم را به سراسر شب ڪشیدم ،زمزمـه نیایش در بیـــــدارے انگش...

قفـــــسدل مــــــــــن است ،و دلـــــتنگی پــــــــرنده اے ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط